1 تو مپندار که بی لعل توأم کامی هست یا بجز نقش خیال تو دلارامی هست
2 ای صبا سوی دلارامم اگر می گذری زود گویش که مرا نزد تو پیغامی هست
3 مشنو ای دوست چو در پیش تو گویند ز من بی رخ خوب توأم صبری و آرامی هست
4 نام کردند مرا عاشق بدنام آخر خود نگویی که مرا عاشق بدنامی هست
1 درد عشقی که ز هجران تو بر جان منست چون دهم پیش کسی شرح که درمان منست
2 در فراق گل روی تو فغان می دارم در دلت گشت که این بلبل بستان منست
3 سر نهادم به سر راه تو عشقت می گفت او نه مردیست که اندر خور میدان منست
4 چون سکندر هوس آب حیاتم می بود گفت آن قطره ای از چشمه ی حیوان منست
1 ما را ز سر کوی غمت راه به در نیست مشکل که جز این کوی مرا روی دگر نیست
2 دل بردی و جان را به غم عشق سپردی و امروز غذایم بجز از خون جگر نیست
3 این شب چه شب محنت ایام فراقست فریاد که در وی اثر صبح مگر نیست
4 در ظلمت این شب که تواند قدمی رفت کاین راه پر از خوف و امّید سحر نیست
1 حال دلم چه پرسی سرگشته در جهانست حیران کار عشقش فارغ ز این و آنست
2 تا قد آن صنوبر از چشم ما روان شد خون دل از فراقش بر چشم ما روانست
3 سرو روان به قدش نسبت نمی توان کرد کردن چرا که ما را هم روح و هم روانست
4 ارزان ببرد از ما دل را به چشم و ابرو آخر چه شد که با ما دلدار سر گرانست
1 اوصاف جمال تو مرا ورد زبانست یاد لب جان پرور تو مونس جانست
2 خون جگر سوخته ام در غم هجران بی روی تو از دیده ی غمدیده روانست
3 تسکین دل خسته ما آن رخ زیباست یاقوت لب لعل توام قوت روانست
4 یک دم ز خیالم نرود قامت زیباش در دیده ی ما جای چنان سرو روانست
1 ای باد صبحدم خبر آن نگار چیست بویت خوش است حال سر زلف یار چیست
2 بوئیست بس عزیز عجیب حیات بخش با بوی زلفش عنبر و مشک تتار چیست
3 با چشم نیم مست تو نرگس چه دسته ایست با قد دلفریب تو سرو و چنار چیست
4 در زلف بی قرار پریشان آن نگار حال دل رمیده این بی قرار چیست
1 جز غم به جهان نصیب ما نیست جز غصّه کسی قریب ما نیست
2 هستیم محبّ خاک کویش گویی به جهان حبیب ما نیست
3 از درد به لب رسید جانم رحمی به دل طبیب ما نیست
4 صد طوطی خوش کلام اگر هست خوبیش چو عندلیب ما نیست
1 فاش شد در دو جهان کاو به جهان یار منست آفت هر دو جهان آن بت عیار منست
2 در غم و حسرت دیدار تو جانا همه شب آنچه در خواب نشد دیده ی بیدار منست
3 سرو در باغ وفا با همه دستان که دروست کی کجا قامت او چون قد دلدار منست
4 بی وفایی مکن ای دوست که از جور غمت کار من راست به کام دل اغیار منست
1 ای یار دلم را غم تو یار قدیمست مهر تو مرا مونس و درد تو ندیمست
2 از درد فراق رخت ای نور دو دیده از دیده مرا بر رخ زر اشک چو سیمست
3 ای باد صبا نکهت زلفش به من آور کاین خسته دل غم زده قانع به نسیمست
4 گر هست چو سروش سوی ما میل بگویش ما را ز بد دشمن بدخواه چه بیمست
1 جز لطف تو جانا به جهان هیچ کسم نیست فریادرسم زود که فریادرسم نیست
2 چون بلبل شوریده منم عاشق رویش دربندم و نالان و خلاص از قفسم نیست
3 از جان به هوای سر کویت شب و روزم جز دیدن روی تو به عالم هوسم نیست
4 از محنت هجران تو چون جان به لب آمد بر دولت وصل تو چرا دست رسم نیست