مرا به درد فراق تو هیچ از جهان ملک خاتون غزل 312
1. مرا به درد فراق تو هیچ درمان نیست
به غیر آتش عشق رخ تو در جان نیست
1. مرا به درد فراق تو هیچ درمان نیست
به غیر آتش عشق رخ تو در جان نیست
1. هزار محنت و غم چون فراق یاران نیست
هزار غم چو غم عشق غمگساران نیست
1. کدام دل که به داغ فراق بریان نیست
کدام دیده ی جان بی رخ تو گریان نیست
1. مرا فراق رخ آن نگار ممکن نیست
وصال آن بت سیمین عذار ممکن نیست
1. چون تماشاگه جان غیر سر کوی تو نیست
دلبرا صبر و شکیباییم از روی تو نیست
1. ما را به غیر لطف تو شاها پناه نیست
زیرا که بنده ای چو من و چون تو شاه نیست
1. نیست دلی کز غم تو خسته نیست
با سر زلفین تو وابسته نیست
1. کیست که جانش ز غمت خسته نیست
کیست که دل را به رخت بسته نیست
1. ما را به درد عشق تو جز صبر چاره نیست
شب نیست کز فراق تو صد جامه پاره نیست
1. شب نیست کز فراق تو صد جامه پاره نیست
تدبیر ما به عشق تو جز صبر چاره نیست
1. ساقیا چون گل شکفت از می پرستی چاره نیست
صورتی بی جان بود گر وقت گل می خواره نیست