بیا که غمزه مستت به از جهان ملک خاتون غزل 252
1. بیا که غمزه مستت به عین دلدوزیست
جمال روی تو در غایت دلفروزیست
1. بیا که غمزه مستت به عین دلدوزیست
جمال روی تو در غایت دلفروزیست
1. نظر به روی تو صبحی نشان فیروزیست
که حسن روی تو در غایت دل افروزیست
1. مرا بر در تو سر بندگیست
که از بندگی تو فرخندگیست
1. هر جا که همچو روی تو در بوستان گلیست
فریاد و الغیاث که معشوق بلبلیست
1. بلبلا این چمن چه بستانیست
ناله می زن که خوش گلستانیست
1. هر چند دلارام مرا مهر و وفا نیست
یک لحظه خیالش ز من خسته جدا نیست
1. به دردم غیر وصل تو دوا نیست
چرا با ما تو را جز ماجرا نیست
1. جهان را باز ایام جوانیست
سر سودای عیش و کامرانیست
1. دلم ز روی چو خورشید تو شکیبا نیست
چرا که خوشتر از آن در جهان تماشا نیست
1. ترا در دل مگر مهر و وفا نیست
و یا آیین تو غیر از جفا نیست
1. آخر ز چه رو در دل تو مهر و وفا نیست
با ما ز چرا ای دل و دین غیر صفا نیست
1. جز بوی سر زلف تو با باد صبا نیست
...........................................ا نیست