1 روی تو رایت قمر بشکست لب چون قند تو شکر بشکست
2 ماه رویت چو بدر گشت تمام روشنایی روی خور بشکست
3 دُرّ دندان و حُقّه دهنت در عدن قیمت گهر بشکست
4 تا خرامید سرو قامت تو نارون نیک در نظر بشکست
1 صبا با یار ما گو کایت چه ننگست چرا بی موجبی با ما به جنگست
2 ببردی نام و ننگم ای دل و دین دل ما را چه جای نام و ننگست
3 به خاک ره نشستم و آن عجب نیست چو ما را پیش تو این آب و رنگست
4 چرا باری ز وصلت ای دلارام چو میم آن دهن روزیم تنگست
1 نگارینا تو را با ما اگر صلحست و گر جنگست نمی دانم دل سختت ز پولادست یا سنگست
2 بیا کاندر غم هجران به جان آمد دل تنگم فضای عالمی بی تو، تو دانی بر دلم تنگست
3 دل من لاله و نسرین گل و سرو چمن باری نخواهد در سرابستان اگر بویست وگر رنگست
4 مرا از آتش عشقت ز دیده آب می بارم به خاک ره نشینم خوش ولیکن باد در چنگست
1 از صبا زلف تو ای دوست پریشان حالست تا پریشانی آن حسن و رخت در خالست
2 روی بنمای که در هجر تو از خون جگر دامن جان من دلشده مالامالست
3 ای صبا حال دل زار من خسته ببین پیش دلدار بگو آنچه مرا احوالست
4 کز فراق تو چه ها بر سر ما می گذرد زیر پای ستم و هجر چنین پامالست
1 چه شبست یارب امشب که خروس صبح لالست که مرا ز درد هجرانش ز جان خود ملالست
2 دل از انتظار صبحم بگرفت در شب تار مگر اختر سعادت ز فراق در وبالست
3 شب تار روشنم شد ز صباح روی جانان دل خسته خرّمی کن که ز پرتو جمالست
4 رخ او مه دو هفته قد او چو سرو رسته به کنار آب حیوان و دو ابرویش هلالست
1 کارم بشد از دست ندانم که چه حالست باری دلم از هجر تو در عین ملالست
2 گفتم که شبی زلف تو گیرم خردم گفت باز این چه پریشانی و سودای محالست
3 تا دامن وصل از من دلخسته کشیدی در پیرهن هجر تنم نقش خیالست
4 عمریست که غمناکم و دلشاد نگشتم از اختر شوریده که در عین وبالست
1 مهر از آن دلبر گسستن مشکلست با غم هجرش نشستن مشکلست
2 ای مسلمانان به قول دشمنان دوستان را دل شکستن مشکلست
3 با وصال روی چون گلبرگ تو دل به خار هجر خستن مشکلست
4 جاودان دل بر ندارم از لبش ز آب حیوان دست شستن مشکلست
1 ترک وصل یار گفتن مشکلست درد عشقش را نهفتن مشکلست
2 سهل باشد پیش ما جور رقیب از سر کوی تو رفتن مشکلست
3 دولت وصل تو را نایافته طعنه ی دشمن شنفتن مشکلست
4 در غم هجرش به الماس مژه درّ چشم خویش سفتن مشکلست
1 پیش رخسار چو خورشید تو مردن سهلست جان شیرین به لب دوست سپردن سهلست
2 دل ببردی ز من خسته و دادی بر باد دل درویش نگه دار که بردن سهلست
3 دل ما را ز سر کوی فنا ای دل و دین به یکی بوسه ز لب باز خریدن سهلست
4 غمزه اش با من مسکین به اشارت می گفت پیش من از تو خور و خواب ربودن سهلست
1 از وصل مرا جهان به کامست آن آهوی وحشیم به دامست
2 وین توسن روزگار خودکام شکرست به زیر پا که رامست
3 ای دل تو عنان خود نگهدار کاین توسن چرخ بدلگامست
4 آن کس که چو من غلام او نیست بنمای به من که او کدامست