معطّرست جهانی ز باد از جهان ملک خاتون غزل 1323
1. معطّرست جهانی ز باد نوروزی
چه باشد ار شب وصلت مرا شود روزی
1. معطّرست جهانی ز باد نوروزی
چه باشد ار شب وصلت مرا شود روزی
1. بو که آن ماه من اندر چمن آید روزی
حال زار منش اندر نظر آید روزی
1. هر آنکه داد مرا عمر او دهد روزی
چو او گذشت به روزم دهد به نوروزی
1. بیا که غمزه سرمست تو به دلدوزی
فراق روی تو را می کند بدآموزی
1. اگر شود شب وصلت مرا شبی روزی
به اوج چرخ فلک سرکشم به پیروزی
1. من تو را دارم و جز لطف توأم نیست کسی
در جهانم نبود غیر تو فریادرسی
1. تا نفس هست به یاد تو برآرم نفسی
ناکسم گر فکنم جز تو نظر سوی کسی
1. بتا به عهد من ار بر سر جفا باشی
دل ضعیف مرا مایه دوا باشی
1. چرا جانا به دردم شاد باشی
چرا راضی بدین بیداد باشی
1. دلا تو تا به غم عشق در جهان باشی
میان خلق جهان بی سخن چو جان باشی
1. دلا تا کی چنین سرگشته باشی
به تیغ روز هجران خسته باشی
1. دلا تا کی چنین دیوانه باشی
ز خویش و آشنا بیگانه باشی