یکباره عهد یار فراموش از جهان ملک خاتون غزل 1252
1. یکباره عهد یار فراموش کردهای
دست مراد با که در آغوش کردهای
...
1. یکباره عهد یار فراموش کردهای
دست مراد با که در آغوش کردهای
...
1. تا کی دلا به دام غمش اوفتادهای
صد داغش از فراق به جانم نهادهای
...
1. جانا چه کردهایم که از ما بریدهای
بر دست هجر پرده صبرم دریدهای
...
1. عاشقانت را دگر در جستوجو آوردهای
طالبان وصل را در گفتوگو آوردهای
...
1. از جان وصل خویش فرستم نواله ای
بر لعل می فروش خودم کن حواله ای
...
1. ای در غم عشق تو من در هر دهن افسانهای
گشتم غریق بحر غم در جستن دردانهای
...
1. مرغ دلم به زلف تو تا ساخت خانهای
یکباره کرد از من مسکین کرانهای
...
1. بیا که بی تو ندارد دل من اسبابی
به هر جهت که نظر می کنم به هر بابی
...
1. تو که خورشید جهانی به جهان می تابی
از چه رو با من بیچاره چنین در تابی
...
1. گرفت از رشک رویت ماه تابی
که چون رویت نباشد ماهتابی
...
1. دلا این عشق بازی تا به کی بی
شب هجرش درازی تا به کی بی
...
1. زان لعل لبم بده زکاتی
تا در تن ما کنی حیاتی
...