ای مرا از یاد خود بگذاشته از جهان ملک خاتون غزل 1228
1. ای مرا از یاد خود بگذاشته
مهربانی از میان برداشته
...
1. ای مرا از یاد خود بگذاشته
مهربانی از میان برداشته
...
1. نگران خم ابروی توام پیوسته
دیده جان به جمال رخ تو در بسته
...
1. پیش قد تو سهی سرو ز پا افتاده
گل ز شرم رخت ای جان به حیا افتاده
...
1. آتش مهر توأم در دل و جان افتاده
جان ز هستی خود ای جان به گمان افتاده
...
1. جان در غم فراقت دل بر بلا نهاده
مرغ دل ضعیفم در قیدت اوفتاده
...
1. ای ما جهان و جان را بر باد عشق داده
وز دیده در فراقت صد جوی خون گشاده
...
1. ماهتابی هست و ابرش دست پیرامن زده
در فراقش دست دل هرکس به پیراهن زده
...
1. تا غمت همچو الف در دل ما جا کرده
دل ما ترک هوای غم هر جا کرده
...
1. ای سلاطین جهان پیش رخت بنده شده
وز دم عیسویت جان جهان زنده شده
...
1. به بوی زلف خودم دلبرا به باد مده
وفا و عهد من خسته را ز یاد مده
...
1. بنفشه چون سر زلف بتان سر افکنده
به پیش زلف تو نرگس ز جان شده بنده
...
1. تو را لبیست نگارا چو غنچه پرخنده
مرا سریست چو نرگس به پیش افکنده
...