1 میان لاله و گل آشیان گیر ز مرغ نغمه خوان درس فغان گیر
2 اگر از ناتوانی گشته ئی پیر نصیبی از شباب این جهان گیر
1 از ما بگو سلامی آن ترک تند خو را کاتش زد از نگاهی یک شهر آرزو را
2 این نکته را شناسد آندل که دردمند است من گرچه توبه گفتم نشکسته ام سبو را
3 ای بلبل از وفایش صد بار با تو گفتم تو در کنار گیری باز این رمیده بو را
4 رمز حیات جوئی جز در تپش نیابی در قلزم آرمیدن ننگ است آب جو را
1 میان آب و گل خلوت گزیدم ز افلاطون و فارابی بریدم
2 نکردم از کسی دریوزهٔ چشم جهان را جز به چشم خود ندیدم
1 وفا ناآشنا بیگانه خو بود نگاهش بیقرار از جستجو بود
2 چو دید او را پرید از سینهٔ من ندانستم که دست آموز او بود
1 به گوشم آمد از خاک مزاری که در زیر زمین هم میتوان زیست
2 نفس دارد ولیکن جان ندارد کسی کو بر مراد دیگران زیست
1 هنوز از بند آب و گل نرستی تو گوئی رومی و افغانیم من
2 من اول آدم بی رنگ و بویم از آن پس هندی و تورانیم من
1 چو تاب از خود بگیرد قطرهٔ آب میان صد گهر یک دانه گردد
2 به بزم همنوایان آنچنان زی که گلشن بر تو خلوت خانه گردد
1 خورشید بدامانم انجم به گریبانم در من نگری هیچم در خود نگری جانم
2 در شهر و بیابانم در کاخ و شبستانم من دردم و درمانم ، من عیش فراوانم
3 چنگیزی و تیموری ، مشتی ز غبار من هنگامهٔ افرنگی یک جسته شرار من
4 انسان و جهان او از نقش و نگار من خون جگر مردان، سامان بهار من
1 مشو ای غنچهٔ نورسته دلگیر ازین بستان سرا دیگر چه خواهی
2 لب جو، بزم گل، مرغ چمن سیر صبا ، شبنم ، نوای صبحگاهی
1 ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم
2 موج ز خود رفته ئی تیز خرامید و گفت هستم اگر میروم گر نروم نیستم