1 من ای دانشوران در پیچ و تابم خرد را فهم این معنی محال است
2 چسان در مشت خاکی تن زند دل که دل دشت غزالان خیال است
1 میارا بزم بر ساحل که آنجا نوای زندگانی نرم خیز است
2 به دریا غلت و با موجش در آویز حیات جاودان اندر ستیز است
1 سراپا معنی سر بسته ام من نگاه حرف بافان برنتابم
2 نه مختارم توان گفتن به مجبور که خاک زنده ام در انقلابم
1 مگو از مدعای زندگانی ترا بر شیوه های او نگه نیست
2 من از ذوق سفر آنگونه مستم که منزل پیش من جز سنگ ره نیست
1 اگر کردی نگه بر پارهٔ سنگ ز فیض آرزوی تو گهر شد
2 به زر خود را مسنج ای بندهٔ زر که زر از گوشهٔ چشم تو زر شد
1 وفا ناآشنا بیگانه خو بود نگاهش بیقرار از جستجو بود
2 چو دید او را پرید از سینهٔ من ندانستم که دست آموز او بود
1 مپرس از عشق و از نیرنگی عشق بهر رنگی که خواهی سر بر آرد
2 درون سینه بیش از نقطه ئی نیست چو آید بر زبان پایان ندارد
1 مشو ای غنچهٔ نورسته دلگیر ازین بستان سرا دیگر چه خواهی
2 لب جو، بزم گل، مرغ چمن سیر صبا ، شبنم ، نوای صبحگاهی
1 مرا روزی گل افسرده ئی گفت نمود ما چو پرواز شرار است
2 دلم بر محنت نقش آفرین سوخت که نقش کلک او ناپایدار است
1 جهان ما که پایانی ندارد چو ماهی در یم ایام غرق است
2 یکی بر دل نظر وا کن که بینی یم ایام در یک جام غرق است