1 چسان زاید تمنا در دل ما چسان سوزد چراغ منزل ما
2 بچشم ما که می بیند چه بیند چسان گنجید دل اندر گل ما
1 چو در جنت خرامیدم پس از مرگ به چشمم این زمین و آسمان بود
2 شکی با جان حیرانم در آویخت جهان بود آن که تصویر جهان بود
1 جهان ما که جز انگاره ئی نیست اسیر انقلاب صبح و شام است
2 ز سوهان قضا هموار گردد هنوز این پیکر گل ناتمام است
1 چسان ای آفتاب آسمان گرد باین دوری به چشم من در آئی
2 بخاکی واصل و از خاکدان دور تو ای مژگان گسل آخر کجائی
1 تراش از تیشهٔ خود جادهٔ خویش براه دیگران رفتن عذاب است
2 گر از دست تو کار نادر آید گناهی هم اگر باشد ثواب است
1 بمنزل رهرو دل در نسازد به آب و آتش و گل در نسازد
2 نپنداری که در تن آرمید است که این دریا به ساحل در نسازد
1 بیا با شاهد فطرت نظر باز چرا در گوشهٔ خلوت گزینی
2 ترا حق داد چشم پاک بینی که از نورش نگاهی آفرینی
1 میان آب و گل خلوت گزیدم ز افلاطون و فارابی بریدم
2 نکردم از کسی دریوزهٔ چشم جهان را جز به چشم خود ندیدم
1 ز آغاز خودی کس را خبر نیست خودی در حلقهٔ شام و سحر نیست
2 ز خضر این نکتهٔ نادر شنیدم که بحر از موج خود دیرینه تر نیست
1 دلا رمز حیات از غنچه دریاب حقیقت در مجازش بی حجاب است
2 ز خاک تیره میروید ولیکن نگاهش بر شعاع آفتاب است