مرا مثل نسیم آواره از اقبال لاهوری پیام مشرق 144
1. مرا مثل نسیم آواره کردند
دلم مانند گل صد پاره کردند
1. مرا مثل نسیم آواره کردند
دلم مانند گل صد پاره کردند
1. خرد کرپاس را زرینه سازد
کمالش سنگ را آئینه سازد
1. ز شاخ آرزو بر خورده ام من
به راز زندگی پی برده ام من
1. خیالم کو گل از فردوس چیند
چو مضمون غریبی آفریند
1. عجم بحریست ناپیدا کناری
که در وی گوهر الماس رنگ است
1. مگو کار جهان نااستوار است
هر آن ما ابد را پرده دار است
1. رمیدی از خداوندان افرنگ
ولی بر گور و گنبد سجده پاشی
1. قبای زندگانی چاک تا کی
چو موران آشیان در خاک تا کی
1. میان لاله و گل آشیان گیر
ز مرغ نغمه خوان درس فغان گیر
1. بجان من که جان نقش تن انگیخت
هوای جلوه این گل را دو رو کرد
1. به گوشم آمد از خاک مزاری
که در زیر زمین هم میتوان زیست
1. مشو نومید ازین مشت غباری
پریشان جلوهٔ ناپایداری