1 ز رازی معنی قرآن چه پرسی؟ ضمیر ما به آیاتش دلیل است
2 خرد آتش فروزد دل بسوزد همین تفسیر نمرود و خلیل است
1 فرقی ننهد عاشق در کعبه و بتخانه این جلوت جانانه آن خلوت جانانه
2 شادم که مزار من در کوی حرم بستند راهی ز مژه کاوم از کعبه به بتخانه
3 از بزم جهان خوشتر از حور جنان خوشتر یک همدم فرزانه وز باده دو پیمانه
4 هر کس نگهی دارد هر کس سخنی دارد در بزم تو می خیزد افسانه ز افسانه
1 خرد کرپاس را زرینه سازد کمالش سنگ را آئینه سازد
2 نوای شاعر جادو نگاری ز نیش زندگی نوشینه سازد
1 بوعلی اندر غبار ناقه گم دست رومی پردهٔ محمل گرفت
2 این فرو تر رفت و تا گوهر رسید آن بگردابی چو خس منزل گرفت
3 حق اگر سوزی ندارد حکمت است شعر میگردد چو سوز از دل گرفت
1 مگو از مدعای زندگانی ترا بر شیوه های او نگه نیست
2 من از ذوق سفر آنگونه مستم که منزل پیش من جز سنگ ره نیست
1 بیار باده که گردون بکام ما گردید مثال غنچه نواها ز شاخسار دمید
2 خورم بیاد تنک نوشی امام حرم که جز به صحبت یاران رازدان نچشید
3 فزون قبیلهٔ آن پخته کار باد که گفت چراغ راه حیات است جلوهٔ امید
4 نوا ز حوصلهٔ دوستان بلند تر است غزل سرا شدم آنجا که هیچکس نشنید
1 نوا مستانه در محفل زدم من شرار زندگی بر گل زدم من
2 دل از نور خرد کردم ضیا گیر خرد را بر عیار دل زدم من
1 تو میگوئی که آدم خاکزاد است اسیر عالم کون و فساد است
2 ولی فطرت ز اعجازی که دارد بنای بحر بر جویش نهاد است
1 مرنج از برهمن ای واعظ شهر گر از ما سجده ئی پیش بتان خواست
2 خدای ما که خود صورتگری کرد بتی را سجده ئی از قدسیان خواست
1 اگر در مشت خاک تو نهادند دل صد پارهٔ خونابه باری
2 ز ابر نو بهاران گریه آموز که از اشک تو روید لاله زاری