1 زیان بینی ز سیر بوستانم اگر جانت شهید جستجو نیست
2 نمایم آنچه هست اندر رگ گل بهار من طلسم رنگ و بو نیست
1 برون از ورطهٔ بود و عدم شو فزونتر زین جهان کیف و کم شو
2 خودی تعمیر کن در پیکر خویش چو ابراهیم معمار حرم شو
1 ز مرغان چمن نا آشنایم به شاخ آشیان تنها سرایم
2 اگر نازک دلی از من کران گیر که خونم می تراود از نوایم
1 جهان یارب چه خوش هنگامه دارد همه را مست یک پیمانه کردی
2 نگه را با نگه آمیز دادی دل از دل جان ز جان بیگانه کردی
1 سکندر با خضر خوش نکته ئی گفت شریک سوز و ساز بحر و بر شو
2 تو این جنگ از کنار عرصه بینی بمیر اندر نبرد و زنده تر شو
1 سریر کیقباد ، اکلیل جم خاک کلیسا و بتستان و حرم خاک
2 ولیکن من ندانم گوهرم چیست نگاهم برتر از گردون تنم خاک
1 اگر در مشت خاک تو نهادند دل صد پارهٔ خونابه باری
2 ز ابر نو بهاران گریه آموز که از اشک تو روید لاله زاری
1 دمادم نقش های تازه ریزد بیک صورت قرار زندگی نیست
2 اگر امروز تو تصویر دوش است بخاک تو شرار زندگی نیست
1 چو ذوق نغمه ام در جلوت آرد قیامت افکنم در محفل خویش
2 چو می خواهم دمی خلوت بگیرم جهان را گم کنم اندر دل خویش
1 چه میپرسی میان سینه دل چیست خرد چون سوز پیدا کرد دل شد
2 دل از ذوق تپش دل بود لیکن چو یک دم از تپش افتاد گل شد