1 ترا ای تازه پرواز آفریدند سراپا لذت بال آزمائی
2 هوس ما را گران پرواز دارد تو از ذوق پریدن پر گشائی
1 چه لذت یارب اندر هست و بود است دل هر ذره در جوش نمود است
2 شکافد شاخ را چون غنچهٔ گل تبسم ریز از ذوق وجود است
1 شنیدم در عدم پروانه میگفت دمی از زندگی تاب تبم بخش
2 پریشان کن سحر خاکسترم را ولیکن سوز و ساز یک شبم بخش
1 مسلمانان مرا حرفی است در دل که روشن تر ز جان جبرئیل است
2 نهانش دارم از آزر نهادان که این سری ز اسرار خلیل است
1 به کویش رهسپاری ای دل ای دل مرا تنها گذاری ای دل ای دل
2 دمادم آرزوها آفرینی مگر کاری نداری ای دل ای دل
1 رهی در سینهٔ انجم گشائی ولی از خویشتن ناآشنائی
2 یکی بر خود گشا چون دانه چشمی که از زیر زمین نخلی بر آئی
1 سحر در شاخسار بوستانی چه خوش میگفت مرغ نغمه خوانی
2 بر آور هر چه اندر سینه داری سرودی ، ناله ئی ، آهی فغانی
1 ترا یک نکتهٔ سر بسته گویم اگر درس حیات از من بگیری
2 بمیری گر به تن جانی نداری وگر جانی به تن داری نمیری
1 بهل افسانهٔ آن پا چراغی حدیث سوز او آزار گوش است
2 من آن پروانه را پروانه دانم که جانش سخت کوش و شعله نوش است
1 ترا از خویشتن بیگانه سازد من آن آبی طربناکی ندارم
2 به بازارم مجو دیگر متاعی چو گل جز سینهٔ چاکی ندارم