نوای عشق را ساز از اقبال لاهوری پیام مشرق 12
1. نوای عشق را ساز است آدم
کشاید راز و خود رازست آدم
1. نوای عشق را ساز است آدم
کشاید راز و خود رازست آدم
1. نه من انجام و نی آغاز جویم
همه رازم جهان راز جویم
1. دلا نارائی پروانه تا کی
نگیری شیوهٔ مردانه تا کی
1. تنی پیدا کن از مشت غباری
تنی محکم تر از سنگین حصاری
1. ز آب و گل خدا خوش پیکری ساخت
جهانی از ارم زیبا تری ساخت
1. به یزدان روز محشر برهمن گفت
فروغ زندگی تاب شرر بود
1. گذشتی تیز گام ای اختر صبح
مگر از خواب ما بیزار رفتی
1. تهی از های و هو میخانه بودی
گل ما از شرر بیگانه بودی
1. ترا ای تازه پرواز آفریدند
سراپا لذت بال آزمائی
1. چه لذت یارب اندر هست و بود است
دل هر ذره در جوش نمود است
1. شنیدم در عدم پروانه میگفت
دمی از زندگی تاب تبم بخش
1. مسلمانان مرا حرفی است در دل
که روشن تر ز جان جبرئیل است