1 تو گوئی طایر ما زیر دام است پریدن بر پر و بالش حرام است
2 ز تن بر جسته تر شد معنی جان فسان خنجر ما از نیام است
1 هستی ما نظام ما مستی ما خرام ما
2 گردش بی مقام ما زندگی دوام ما
3 جلوه گه شهود را بتکدهٔ نمود را
4 رزم نبود و بود را کشکمش وجود را
1 ترا ای تازه پرواز آفریدند سراپا لذت بال آزمائی
2 هوس ما را گران پرواز دارد تو از ذوق پریدن پر گشائی
1 دانهٔ سبحه به زنار کشیدن آموز گر نگاه تو دو بین است ندیدن آموز
2 پا ز خلوت کدهٔ غنچه برون زن چو شمیم با نسیم سحر آمیز و وزیدن آموز
3 آفریدند اگر شبنم بی مایه ترا خیز و بر داغ دل لاله چکیدن آموز
4 اگرت خار گل تازه رسی ساخته اند پاس ناموس چمن دار و خلیدن آموز
1 ز آب و گل خدا خوش پیکری ساخت جهانی از ارم زیبا تری ساخت
2 ولی ساقی به آن آتش که دارد ز خاک من جهان دیگری ساخت
1 چه غم داری ، حیات دل ز دم نیست که دل در حلقه بود و عدم نیست
2 مخور ای کم نظر اندیشهٔ مرگ اگر دم رفت دل باقی است غم نیست
1 خیال او درون دیده خوشتر غمش افزوده جان کاهیده خوشتر
2 مرا صاحبدلی این نکته آموخت ز منزل جادهٔ پیچیده خوشتر
1 به ملازمان سلطان خبری دهم ز رازی که جهان توان گرفتن بنوای دلگدازی
2 به متاع خود چه نازی که بشهر دردمندان دل غزنوی نیرزد به تبسم ایازی
3 همه ناز بی نیازی همه ساز بینوائی دل شاه لرزه گیرد ز گدای بی نیازی
4 ز مقام من چه پرسی به طلسم دل اسیرم نه نشیب من نشیبی نه فراز من فرازی
1 مشو نومید ازین مشت غباری پریشان جلوهٔ ناپایداری
2 چو فطرت می تراشد پیکری را تمامش می کند در روزگاری
1 چسان زاید تمنا در دل ما چسان سوزد چراغ منزل ما
2 بچشم ما که می بیند چه بیند چسان گنجید دل اندر گل ما