1 سفالم را می او جام جم کرد درون قطره ام پوشیده یم کرد
2 خرد اندر سرم بتخانه ئی ریخت خلیل عشق دیرم را حرم کرد
1 آن حرف دلفروز که راز هست و راز نیست من فاش گویمت که شنید از کجا شنید
2 دزدید ز آسمان و به گل گفت شبنمش بلبل ز گل شنید و ز بلبل صبا شنید
1 سریر کیقباد ، اکلیل جم خاک کلیسا و بتستان و حرم خاک
2 ولیکن من ندانم گوهرم چیست نگاهم برتر از گردون تنم خاک
1 ز خوب و زشت تو ناآشنایم عیارش کرده ئی سود و زیان را
2 درین محفل ز من تنها تری نیست به چشم دیگری بینم جهان را
1 برون از ورطهٔ بود و عدم شو فزونتر زین جهان کیف و کم شو
2 خودی تعمیر کن در پیکر خویش چو ابراهیم معمار حرم شو
1 حلقه بستند سر تربت من نوحه کران دلبران زهره وشان گل برنان سیم بران
2 در چمن قافلهٔ لاله و گل رخت گشود از کجا آمده اند این همه خونین جگران
3 ایکه در مدرسه جوئی ادب و دانش و ذوق نخرد باده کس از کارگه شیشه گران
4 خرد افزود مرا درس حکیمان فرنگ سینه افروخت مرا صحبت صاحبنظران
1 چسان ای آفتاب آسمان گرد باین دوری به چشم من در آئی
2 بخاکی واصل و از خاکدان دور تو ای مژگان گسل آخر کجائی
1 آدم از بی بصری بندگی آدم کرد گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد
2 یعنی از خوی غلامی ز سگان خوار تر است من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد
1 پرسیدم از بلند نگاهی حیات چیست گفتا مئی که تلخ تر او نکوتر است
2 گفتم که کرمک است و ز کل سر برون زند گفتا که شعله زاد مثال سمندر است
3 گفتم که شر بفطرت خامش نهاده اند گفتا که خیر او نشناسی همین شر است
4 گفتم که شوق سیر نبردش بمنزلی گفتا که منزلش بهمین شوق مضمر است
1 چه پرسی از کجایم چیستم من؟ به خود پیچیده ام تا زیستم من
2 درین دریا چو موج بیقرارم اگر بر خود نپیچم نیستم من