صد نالهٔ شبگیری از اقبال لاهوری پیام مشرق 228
1. صد نالهٔ شبگیری صد صبح بلا خیزی
صد آه شررریزی یک شعر دلآویزی
1. صد نالهٔ شبگیری صد صبح بلا خیزی
صد آه شررریزی یک شعر دلآویزی
1. باز به سرمه تاب ده چشم کرشمه زای را
ذوق جنون دو چند کن شوق غزلسرای را
1. فریب کشمکش عقل دیدنی دارد
که میر قافله و ذوق رهزنی دارد
1. حسرت جلوهٔ آن ماه تمامی دارم
دست بر سینه نظر بر لب بامی دارم
1. به شاخ زندگی ما نمی ز تشنه لبی است
تلاش چشمهٔ حیوان دلیل کم طلبی است
1. فرقی ننهد عاشق در کعبه و بتخانه
این جلوت جانانه آن خلوت جانانه
1. بی تو از خواب عدم دیده گشودن نتوان
بی تو بودن نتوان با تو نبودن نتوان
1. این گنبد مینائی این پستی و بالائی
در شد بدل عاشق با این همه پهنائی
1. هوس منزل لیلی نه تو داری و نه من
جگر گرمی صحرا نه تو داری و نه من
1. دلیل منزل شوقم به دامنم آویز
شرر ز آتش نابم بخاک خویش آمیز
1. در جهان دل ما دور قمر پیدا نیست
انقلابیست ولی شام و سحر پیدا نیست
1. گریهٔ ما بی اثر ناله ما نارساست
حاصل این سوز و ساز یک دل خونین نواست