چون شب و روز مرا از تو عنایت از حسین خوارزمی غزل 96
1. چون شب و روز مرا از تو عنایت باشد
من و ترک غم عشق این چه حکایت باشد
...
1. چون شب و روز مرا از تو عنایت باشد
من و ترک غم عشق این چه حکایت باشد
...
1. دوش از جمال دوست شبم روز گشته بود
کان آفتاب شمع شب افروز گشته بود
...
1. سلام من سوی آن شاه سرفراز برید
پیام من بر آن ماه دلنواز برید
...
1. دل همیشه تکیه بر فضل الهی میکند
جان گدای او شده است و پادشاهی میکند
...
1. رندان که مقیمان خرابات الستند
از غمزه ساقی همه آشفته و مستند
...
1. هر که را سلطان ما بیچارگی روزی کند
بازش از روی عنایت چاره آموزی کند
...
1. عاشقان چون با خیال یار خود پرداختند
خلوت دل را ز غیر دوست خالی ساختند
...
1. سحرگه باد نوروزی چو از گلزار میآید
مرا از بهر جانبخشی نسیم یار میآید
...
1. بر آستان خرابات عشق مستانند
که نقد هر دو جهان را بهیچ نستانند
...
1. صباح عید ز بهر صبوح برخیزند
بر آتش دل ما آب زندگی ریزند
...
1. ز شست عشق چو تیر بلا روان کردند
نخست جان من خسته را نشان کردند
...
1. عید است و حریفان ز می عشق خرابند
ای دوست مپندار که سرمست شرابند
...