1 تا خاک صفت معتکف آن سر کویم بی دردم اگر روضه فردوس بجویم
2 چون آن صنم موی میان رفت ز چشمم از ناله چو نائی شده وز مویه چو مویم
3 گر شهره شهری شدم از شوق عجب نیست چون رفت ز شهر آنکه من آشفته اویم
4 عیسی دم من چون سر بیمار ندارد پیش که روم درد دل خود بکه گویم
1 در ره عشق تو با درد و الم ساخته ایم سینه سوخته را مجمر غم ساخته ایم
2 ما دل آشفته لطف و کرم دوست نه ایم عاشقانیم که با جور و ستم ساخته ایم
3 چشم ما لایق دیدار تو زانست که ما سرمه دیده از آن خاک قدم ساخته ایم
4 بتمنای میان تو گذشته ز وجود وز خیال دهنت برگ عدم ساخته ایم
1 گذشت عمر و خلاص از محن نمییابم دوای درد دل ممتحن نمییابم
2 بجستجو همه آفاق را به پیمودم خبر ز گمشده خویشتن نمی یابم
3 بهار آمد و گلها شکفت لیک چه سود گلی که میطلبم در چمن نمی یابم
4 مرا ز باغ و گلستان نمیگشاید دل که بوی او ز گل و نسترن نمی یابم
1 دو چشم کز هوس روی دوست تر داریم اگر ز گریه شود چشمه دوستتر داریم
2 بهیچ باب از این در طریق رفتن نیست کجا رویم از این در کدام در داریم
3 ببوستان رضایت شکفته همچو گلیم چو لاله گرچه بسی داغ بر جگر داریم
4 اگر تو نیش زنی همچو شهد نوش کنیم که از جراحت تو راحت جگر داریم
1 چمن شکفته و گلها ببار می بینم ولیک بی رخ او گل چو خار می بینم
2 اگر بهشت بود دوزخ است در چشمم هر آن دیار که خالی ز یار می بینم
3 گل امید من از باد هجر گشت زبون خزان نگر که بوقت بهار می بینم
4 جراحت دل خود را مجوی مرهم از آنک بهر که مینگرم دل فکار می بینم
1 مراد خاطر خود در جهان نمی یابم دوای درد دل ناتوان نمی یابم
2 جهان بگشتم و آفاق سر بسر دیدم ولی ز گمشده خود نشان نمی یابم
3 چو باد گرد چمنها برآمدم لیکن گلی که بایدم از گلستان نمی یابم
4 کناره میکنم از محفل نکورویان که شمع مجلس خود زین میان نمی یابم
1 الا ای طایر سدره نشیمن چرا کردی در این کاشانه مسکن
2 ترا از بهر جولانگاه نزهت فراز عرش رحمانست گلشن
3 تو ای شهباز قدسی چون کبوتر طناب حرص کردی طوق گردن
4 هلا ای رستم پیکار وحدت فرو مگذار اندر چاه بیژن
1 ای دل از وحشت سرای دار گیتی کن کران بال همت باز کن بر پر بر اوج لامکان
2 چون قبای جان تو دارد طرازی از بقا دامن همت ز گرد عالم فانی فشان
3 در نورد این فرش خاکی را که هنگام عروج هست مرغ همتت را عرش کمتر آشیان
4 در مغیلان گاه غولانت چرا باید نشست چون چراگاهت مقرر گشت در گلزار جان
1 ماه من چون آگهی از ناله شبهای من رحمتی کن بر دل بیچاره شیدای من
2 زآتش سودایت ای شمع جهان افروز دل سوختم پروانه وار و نیستت پروای من
3 گر ز روی لطف خاکپای خود خوانی مرا عرش و کرسی تاج سر سازند خاکپای من
4 آستینم بوسه جای خسروان دین بود گر ز خاک آستان خویش سازی جای من
1 ای سر کویت بلای روضه رضوان من درد روح افزای عشقت راحت و درمان من
2 تا مرا با چون تو جانان آشنائی دست داد گشت از غیر تو بیگانه ز غیرت جان من
3 شاهد معنی چو از جلباب صورت رخ نمود نیست از غیر تو آگه جان معنی دان من
4 تا شدم مرآة عشق بر من جلوه کرد من شدم حیران او و عالمی حیران من