نتوان لعل فرح بخش ترا از حسین خوارزمی غزل 191
1. نتوان لعل فرح بخش ترا جان گفتن
کانچه آید بدهان پیش تو نتوان گفتن
...
1. نتوان لعل فرح بخش ترا جان گفتن
کانچه آید بدهان پیش تو نتوان گفتن
...
1. بازم به نازی شاد کن ای نازنین دلدار من
مرهم ز زخم عشق نه بر سینه افکار من
...
1. اگر چه شد دل ریشم ز دست هجر تو خون
نشد خیال وصال تو از سرم بیرون
...
1. دور از رخ تو زیستن ای جان نمیتوان
از جان توان گذشت وز جانان نمیتوان
...
1. ای رخت آرام جان عاشقان
وی قدت سرو روان عاشقان
...
1. ای فاش کرده عشق تو راز نهان من
بالای تو بلای دل ناتوان من
...
1. بدین کرشمه بهر جانبی نگاه مکن
بخون غمزدگان چشمها سیاه مکن
...
1. باختیار نگشتم ز کوی دوست برون
ز آستانه لیلی کجا رود مجنون
...
1. ای غم سودای تو خلوت نشین جان من
درد روح افزای تو سرمایه درمان من
...
1. یارب مه تابان من یا نور ربانی است این
عیسی چارم آسمان یا یوسف ثانی است این
...
1. روزی اگر گذار تو افتد بخاک من
فریاد بشنوی ز دل دردناک من
...
1. ای در همه عالم پنهان تو و پیدا تو
هم درد دل عاشق هم اصل مداوا تو
...