تافت بر جان و دلم انوار از حسین خوارزمی غزل 131
1. تافت بر جان و دلم انوار عشق
ای هزاران جان و دل ایثار عشق
...
1. تافت بر جان و دلم انوار عشق
ای هزاران جان و دل ایثار عشق
...
1. میبرد قد تو از سرو خرامان رونق
پیش روی تو ندارد مه تابان رونق
...
1. عزیزان وفاپیشه مبارکباد این منزل
که میافزاید از نورش صفای جان اهل دل
...
1. ای غمزه ات کشیده خدنگی بکین دل
ترک کمانکش تو گرفته کمین دل
...
1. ز حد گذشت فراق تو ای فرشته خصال
بیا و تشنه دلان را بده زلال وصال
...
1. ای که با سوز غم عشق تو می سازد دل
تا بکی ز آتش سردای تو بگذارد دل
...
1. چون تیره گشت روزم بی آن چراغ محفل
بگذار تا بسوزم چون شمع ز آتش دل
...
1. گر من سر از نشیمن دنیا برآورم
گرد از قمار طارم اعلی برآورم
...
1. تا من خیال عارض تو نقش بستهام
نقش هوا ز لوح دل خویش شستهام
...
1. ما که در بادیه عشق تو سرگردانیم
کعبه کوی ترا قبله دلها دانیم
...
1. من آن آشفته مستم که آنساعت که برخیزم
ز سوز جان پر آتش قیامتها برانگیزم
...
1. دل بیچارهام گم شد به کوی یار میجویم
دل گمگشتهٔ خود را از آن دلدار میجویم
...