میآمد و بر گلش پریشان از همام تبریزی رباعی 61
1. میآمد و بر گلش پریشان سنبل
بر چهره عرق نشسته چون بر گل مل
...
1. میآمد و بر گلش پریشان سنبل
بر چهره عرق نشسته چون بر گل مل
...
1. با روی تو ننگرند عشاق به گل
گل پیش تو نشمرند عشاق به گل
...
1. دیر است که با غم تو در ساختهام
پنهان ز تو با تو عشقها باختهام
...
1. رنج تو چو رنج خویش پنداشتهام
این هفته طرب ز یاد بگذاشتهام
...
1. میآیم و از شرم چنان میافتم
کز زندگی خود به گمان میافتم
...
1. گفتم چو تو را عاشق شیدا باشم
شاید که من دل شده تنها باشم
...
1. وصلت ندهم ز دست اگر جان بدهم
کی وصل تو را به ملک خاقان بدهم
...
1. بنشسته بدیم ما دو شهباز به هم
کردیم به کوه و دشت پرواز بهم
...
1. هجران دیدیم و درد هجران دیدیم
دردی که نداشت هیچ درمان دیدیم
...
1. منگر تو بدان که ما به تن مختصریم
هر چند که کوتهیم عالی نظریم
...
1. تا چند بود دل به ریا پروردن
در باده نهم سر پس از این تا گردن
...
1. ای عادت تو به باده جان پروردن
می خور که ملامتت نخواهم کردن
...