1 نی حال دلم یکان یکان میگوید وان راز که داشتم نهان میگوید
2 رازی که به صد زبان بیان نتوان کرد از نی بشنو که بی زبان میگوید
1 گفتا که به ابروم که دارم در سر کامشب نفسی کنم به پیش تو گذر
2 سوگند چرا به قامت راست نخورد سوگند به کج خورده که دارد باور
1 این ملک به مالک گدا بازگذار خود را به تو تسلیم و رضا بازگذار
2 تاکی به چرا و چون دهی عمر به باد ای بنده خدایی به خدا بازگذار
1 شد دوش میان ما حکایت آغاز از هر بن موییم برآمد آواز
2 شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید شب را چه گنه حدیث ما بود دراز
1 بادا چو کمان قامت اعدای تو کوز پیچیده در او غم فراوان چون توز
2 بر دشمن ناقصت مضاعف بادا اندوه تو بر دلم ز مکر مهموز
1 ای خواجه بگو چه دیدهای باش هنوز زین ره به کجا رسیدهای باش هنوز
2 زان جرعه که زان سپهر سرگردان شد یک قطره کجا چشیدهای باش هنوز
1 جانا دهنت که هست چون چشمه نوش میآوردش ظلمت شب در آغوش
2 آن پنبه پندار که در گوش تو بود پشم آمد و یکباره برون کرد ز گوش
1 از سبزه شود خرد چو ماه اندر میغ چون رفت خرد ز سر بود لایق تیغ
2 گر آدمیای میل تو با سبزه خطاست ورزان که خری سبزه ز تو نیست دریغ
1 در صحبت شانه هست موی تو دریغ با آینه اتفاق روی تو دریغ
2 مگذار که باد بگذرد بر زلفت زیرا که به باد هست بوی تو دریغ
1 ای ماه چه قبهای ز قدرت عیوق اقبال چو عاشق است دادت معشوق
2 خصم تو چو ناقص است دایم بادا در صرع و نقرس چو لفیف مفروق