باد سحری رقصکنان میآید از همام تبریزی رباعی 49
1. باد سحری رقصکنان میآید
با مژده یار مهربان میآید
...
1. باد سحری رقصکنان میآید
با مژده یار مهربان میآید
...
1. گفتار خوش و لب چو قندم باید
گیسوی دراز چون کمندم باید
...
1. نی حال دلم یکان یکان میگوید
وان راز که داشتم نهان میگوید
...
1. گفتا که به ابروم که دارم در سر
کامشب نفسی کنم به پیش تو گذر
...
1. این ملک به مالک گدا بازگذار
خود را به تو تسلیم و رضا بازگذار
...
1. شد دوش میان ما حکایت آغاز
از هر بن موییم برآمد آواز
...
1. بادا چو کمان قامت اعدای تو کوز
پیچیده در او غم فراوان چون توز
...
1. ای خواجه بگو چه دیدهای باش هنوز
زین ره به کجا رسیدهای باش هنوز
...
1. جانا دهنت که هست چون چشمه نوش
میآوردش ظلمت شب در آغوش
...
1. از سبزه شود خرد چو ماه اندر میغ
چون رفت خرد ز سر بود لایق تیغ
...
1. در صحبت شانه هست موی تو دریغ
با آینه اتفاق روی تو دریغ
...
1. ای ماه چه قبهای ز قدرت عیوق
اقبال چو عاشق است دادت معشوق
...