1 میآمد و بر گلش پریشان سنبل بر چهره عرق نشسته چون بر گل مل
2 بر عارض همچو گل روان کرده گلاب وز نازکیش آب شده لاله و گل
1 با روی تو ننگرند عشاق به گل گل پیش تو نشمرند عشاق به گل
2 روزی که وصالت نرسد ایشان را آن روز به سر برند عشاق به گل
1 دیر است که با غم تو در ساختهام پنهان ز تو با تو عشقها باختهام
2 زان با تو نگفتهام که هرگز خود را شایسته خدمت تو نشناختهام
1 رنج تو چو رنج خویش پنداشتهام این هفته طرب ز یاد بگذاشتهام
2 گفتی ز چه خاست درد چشم تو بگو من رنج تو را به دیده برداشتهام
1 میآیم و از شرم چنان میافتم کز زندگی خود به گمان میافتم
2 بی تو غم دل به صد زبان میگویم چون روی تو بینم از زبان میافتم
1 گفتم چو تو را عاشق شیدا باشم شاید که من دل شده تنها باشم
2 گفتا چو مرا میان جان جا کردی آنجا که تو باشی نه من آنجا باشم
1 وصلت ندهم ز دست اگر جان بدهم کی وصل تو را به ملک خاقان بدهم
2 جانا دلم آتشکده غم بادا گر خاک درت به آب حیوان بدهم
1 بنشسته بدیم ما دو شهباز به هم کردیم به کوه و دشت پرواز بهم
2 هر یک به رهی دگر برون افتادیم تا خود به کجا رسیم ما باز به هم
1 هجران دیدیم و درد هجران دیدیم دردی که نداشت هیچ درمان دیدیم
2 چون روز وصال قصه کوتاه کنیم شبهای دراز دردمندان دیدیم
1 منگر تو بدان که ما به تن مختصریم هر چند که کوتهیم عالی نظریم
2 اینها همه صندوق پر از کرباسند ما حقه سربسته لعل و گهریم