تا کی رخ دل سوی گناه آوردن از همام تبریزی رباعی 73
1. تا کی رخ دل سوی گناه آوردن
وان میغ سیاه پیش ماه آوردن
...
1. تا کی رخ دل سوی گناه آوردن
وان میغ سیاه پیش ماه آوردن
...
1. در منزل او وقت خبر پرسیدن
خون شد دلم از بانگ صدا بشنیدن
...
1. چون نیست مجال روی و مویت دیدن
راضی شدهام به خاک کویت دیدن
...
1. امشب که رسید دوست در منزل من
شد جان و دل از حضورش آب و گل من
...
1. ای حلقه مشکین تو دام دل من
محنتکده عشق تو نام دل من
...
1. از مه قدحی نهاده بر کف گردون
یاران گه خواب نیست خیزید کنون
...
1. یک جوهر روشن است جان من و تو
آگه نشود کس ز نهان من و تو
...
1. تلخ است مذاق زندگانی بی تو
باد است حدیث شادمانی بی تو
...
1. یک نکته معنی ز همه دنیی به
دنیی چه بود ز جنت الماوی به
...
1. از باغ ارم گوشه درویشان به
درویش ز چشم این و آن پنهان به
...
1. ترکم چو کمان ابروان کرد به زه
تیر مژه انداخت از آن بر که و مه
...
1. ای طبع تو را جان لطیفان بنده
ساز تو مزاج طبع را سازنده
...