23 اثر از غزلیات همام تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات همام تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار همام تبریزی / غزلیات همام تبریزی

غزلیات همام تبریزی

1 ز کوی دوست مرا ناگزیر خواهد بود وگر گذر همه بر تیغ و تیر خواهد بود

2 از آب دیده من در میان منزل دوست به هر طرف که روی آبگیر خواهد بود

3 ز بیم غیرت صاحب‌دلان در آن منزل گمان مبر که کسی جای‌گیر خواهد بود

4 مباش منکر فریاد ما که مستان را همیشه بر در خوبان نفیر خواهد بود

1 هر که او عاشق جمال بود شاهدش خود گواه حال بود

2 گر بود پاکباز شاهد نیز پاک و روشن‌تر از زلال بود

3 حال اگر برخلاف این باشد دوستی هر دو را وبال بود

4 چشم خود را به آب شرم بشوی تا که شایسته جمال بود

1 چشم بد دور که زیباتر از این نتوان بود بنده روی تو خواهم ز میان جان بود

2 دل من در هوس آن لب چون آب حیات بس که در تیرگی زلف تو سرگردان بود

3 گفته بودند که روی تو به از خورشید است چون بدیدیم به جان تو که صد چندان بود

4 حسن در عهد تو مشهور به همشهری ماست پیش از این نسبت او گرچه به ترکستان بود

1 آن را که حسن و شکل و شمایل چنین بود چندان که ناز بیش کند نازنین بود

2 وقتی در آب و آینه می‌بین جمال خویش کز روزگار حاصل عمرت همین بود

3 با خود نشین و همدم و هم‌راز خویش باش حیف آیدم که با تو کسی همنشین بود

4 ای دوست آن خیال جوانی بود نه عشق هر دوستی که تا نفس واپسین بود

1 هوس عمر عزیزم ز برای تو بود بکشم جور جهانی چو رضای تو بود

2 در ازل جان مرا عشق تو هم صحبت بود تا ابد در دل من مهر و وفای تو بود

3 جای افسر شود آن سر که به پای تو رسد پادشاهی کند آن کس که گدای تو بود

4 هست امیدم که نمایی تو خداوندی‌ها ور نه از بنده چه آید که سزای تو بود

1 زینهار ای دل گرت با عشق پیوندی بود غیرتت باید که بر پای هوا بندی بود

2 حسن روزافزون طلب، جاوید با وی عشق باز حسن خوبان مجازی تازه یک چندی بود

3 اهل دل را گر بود میلی به صورت‌های خوب عشق نتوان گفتن آن را لیک مانندی بود

4 منزل حسن است چشم و زلف و خال دلبران عشق را با منزل معشوق پیوندی بود

1 بر سر کوی تو سرها می‌رود جان فدای روی زیبا می‌رود

2 نیست کویت منزل تر دامنان هر که عیار است آنجا می‌رود

3 چون تو پا از خانه بیرون می‌نهی در میان شهر غوغا می‌رود

4 هر که رویت دید یا بویت شنید همچو مستان بی‌سر و پا می‌رود

1 جان‌ها در آتشند که جانان همی‌رود سیلاب خون ز دیدهٔ گریان همی‌رود

2 یعقوب را زیوسف خود دور می‌کنند خاتم برون ز دست سلیمان همی‌رود

3 آدم وداع سایهٔ طوبی همی‌کند خضر از کنار چشمه حیوان همی‌رود

4 صحرا و شهر فتنه و غوغای مردم است تا خود چه داوری‌ست که سلطان همی‌رود

1 عشق از صورت او آینه جان بنمود تا در آن آینه عکس رخ جانان بنمود

2 حسن او عکس جمالی‌ست که بیش از نظر است عجب است این که در آیینه امکان بنمود

3 آب حیوان که میان ظلمات است نهان دوست در چشمهٔ خورشید درفشان بنمود

4 آن صفت‌ها که رسیده است به گوشم ز بهشت روی او چشم مرا روشن و آسان بنمود

1 بوسه‌ای را گر به جان شاید خرید جان بباید داد روز من یزید

2 یافتن معشوق را چون ممکن است از وصال امید نتوانم برید

3 پای اگر عاجز شود نتوان نشست گه به پهلو گه به سر خواهم دوید

4 تا نفس آید نشاید دم زدن تا رگی جنبد نشاید آرمید

آثار همام تبریزی

23 اثر از غزلیات همام تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات همام تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی