سالها باید که چون تو ماهی از همام تبریزی غزل 97
1. سالها باید که چون تو ماهی از دوران برآید
یا چو بالای تو سروی خوش زسروستان برآید
...
1. سالها باید که چون تو ماهی از دوران برآید
یا چو بالای تو سروی خوش زسروستان برآید
...
1. آن نه نقشیست که در خاطر نقاش آید
فرخ آن چشم که بر طلعت زیباش آید
...
1. مرا چو نام لبت بر سر زبان آید
ز ذوق آن سخنم آب در دهان آید
...
1. دوستان از دوستان یاد آورید
عهد یار مهربان یاد آورید
...
1. دل به کنج عافیت چون پای در دامان کشید
حلقه زلف تواش در حلقه رندان کشید
...
1. نفس کافر کیش را عشق تو در ایمان کشید
دیو را حکم سلیمان باز در فرمان کشید
...
1. ای سراندازان سراندازی کنید
خرقه بازی چیست جانبازی کنید
...
1. چون قامت تو سروی در بوستان نروید
چون عارض تو یک گل در گلستان نروید
...
1. اینک نسیمی میدهد کز دوست میآرد خبر
برخیز کاستقبال او واجب بود کردن به سر
...
1. دمی وصال تو از هر چه در جهان خوشتر
شبی خیال تو از ملک جاودان خوشتر
...
1. دوش از لبت ربودهام ای مهربان شکر
پیداست در بیان من امروز آن شکر
...
1. لبت راست آب حیاتی دگر
دهان تو دارد نباتی دگر
...