آثار همام تبریزی

صفحه 11 از 23
23 اثر از غزلیات همام تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات همام تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار همام تبریزی / غزلیات همام تبریزی

غزلیات همام تبریزی

1 دل به کنج عافیت چون پای در دامان کشید حلقه زلف تواش در حلقه رندان کشید

2 بی‌نوایی ره به سوی گنج سلطان باز یافت تشنه‌ای جان را به سوی چشمهٔ حیوان کشید

3 گرچه زحمت یافت دل باری مراهم راحتی‌ست کاخر آن رنج از برای آن لب و دندان کشید

4 تا خرامان دیده‌ام بالای چون سرو تو را کافرم گر دیگرم خاطر به سروستان کشید

1 نفس کافر کیش را عشق تو در ایمان کشید دیو را حکم سلیمان باز در فرمان کشید

2 در میان ظلمت آب زندگانی جست خضر نور توفیقش به سوی چشمهٔ حیوان کشید

3 آرزوی آب شیرین بافت در دریا صدف ابر نیسانی به دوش از بهر او باران کشید

4 روح قدسی کشت عیسی را معاین تاکه او رخت خود زین خاکدان بر گنبد گردان کشید

1 ای سراندازان سراندازی کنید خرقه بازی چیست جان‌بازی کنید

2 کاسه‌های سر چو از سودای دوست نیست خالی کیسه‌پردازی کنید

3 تا رسیدن با شبستان وصال با خیال دوست هم‌رازی کنید

4 عشق سلطان است چون خواهد خراج جان ببخشید و سرافرازی کنید

1 چون قامت تو سروی در بوستان نروید چون عارض تو یک گل در گلستان نروید

2 گر باد بوی زلفت گرد چمن برآرد یک برگ گل ز شاخی بی بوی جان نروید

3 تا وصف چشم مستت گویند پیش نرگس از خاک تیره سوسن بی صد زبان نروید

4 گل گر دهان گشاید بی باد رویت او را رخساره لعل نبود گر در دهان نروید

1 اینک نسیمی می‌دهد کز دوست می‌آرد خبر برخیز کاستقبال او واجب بود کردن به سر

2 ای راحت جان مرحبا از دوست کی گشتی جدا دارد عزیمت سوی ما یا کرد از این جانب گذر

3 از زلف عنبربار او وز سرو خوش رفتار او وز روی چون گلنار او ریح الصباهات الخبر

4 آن چشم شوخ و شنگ او و ابروی پر نیرنگ او وان طرۀ شبرنگ او چون است ای باد سحر

1 دمی وصال تو از هر چه در جهان خوشتر شبی خیال تو از ملک جاودان خوشتر

2 اگر به هجر گدازی و گر وصال دهی هر آنچه رای تو فرمان دهد همان خوشتر

3 که گفت کز رخ تو ماه آسمان بهتر که گفت کز قد تو سرو بوستان خوشتر

4 مدام بر طرف جویبار دیده من خیال سرو قد یار دل ستان خوشتر

1 دوش از لبت ربوده‌ام ای مهربان شکر پیداست در بیان من امروز آن شکر

2 چون نی به خدمت تو بسی بسته‌ام میان تا همچو نی گرفته‌ام اندر دهان شکر

3 در عمر خود لبم ز لبت یک شکر گرفت آری به کیل می‌بفروشد از آن شکر

4 از تاب آفتاب رخت تا نگردد آب شد زیر سایه خط سبزش نهان شکر

1 لبت راست آب حیاتی دگر دهان تو دارد نباتی دگر

2 تو سلطان حسنی و ما بی‌نوا بود حسن را هم زکاتی دگر

3 نظر کرده چشمت یکی ره به من نماید مگر التفاتی دگر

4 بر اصحاب دل از خط آورده‌ای به صد جان و صد دل براتی دگر

1 آفتابی و ز مهرت همه دل‌ها محرور چشم روشن بود آن را که تو باشی منظور

2 قربتت نیست میسر به نظر خرسندم همه مردم نگرانند به خورشید از دور

3 انتظار نظرم پرده صبرم بدرید تا به کی نرگس مستت بود از ما مستور

4 آنچه می‌جست سکندر به میان ظلمات گو بیایید و ببینید در این چشمه نور

1 از آن شکل و شمایل چشم بد دور که چشم عاشقان را می‌دهد نور

2 تو را از آرزوی صورت خویش گهی آب است و گه آیینه منظور

3 شرابی در دو لب داری که چشمت ز بویش روز و شب مست است و مخمور

4 به دور چشم مست دل فریبت نماند زاهد صد ساله مستور

آثار همام تبریزی

23 اثر از غزلیات همام تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات همام تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی