عاشق کسی بود که کشد بار از همام تبریزی غزل 120
1. عاشق کسی بود که کشد بار یار خویش
شهوت پرست مانده بود زیر بار خویش
...
1. عاشق کسی بود که کشد بار یار خویش
شهوت پرست مانده بود زیر بار خویش
...
1. دوش با من لطفکی آغاز کرد آن دلبرک
کاب حیوان میچکانید از لب چون شکرک
...
1. که می گوید که هست این صورت از گل
همه لطفی همه جانی همه دل
...
1. وداع یار و دیارم چو بگذرد به خیال
شود منازلم از آب دیده مالامال
...
1. ما میرویم داده تو را یادگار دل
نازک بود حکایت دل زینهار دل
...
1. ای سر زلف خوشت سلسله جنبان دل
دل به لبت دادهام جان تو و جان دل
...
1. زهی مقبل که شد پیش تو مقبول
بود دایم به سودای تو مشغول
...
1. چو ترک من بگشاید بر ابروان کاکول
هزار دل برباید به یک دم آن کاکول
...
1. آرزومندم ولیکن کو قدم
در فراقت شد وجودم کالعدم
...
1. ماه ز مشرق طلوع کرد چو رویت تمام
نی که بود مه که زو مهر کند نور وام
...
1. من به اومید تو از راه دراز آمدهام
ناز بگذار دمی چون به نیاز آمدهام
...
1. چشم خود را دوست میدارم که رویش دیدهام
عاشقم بر گوش خود کآواز او بشنیدهام
...