آثار همام تبریزی

صفحه 12 از 23
23 اثر از غزلیات همام تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات همام تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار همام تبریزی / غزلیات همام تبریزی

غزلیات همام تبریزی

1 غرض ز دیدن شام و دیار مصر و حجاز اگر حضور عزیزان بود زهی اعزاز

2 به راه دوست گرت عزم اشتیاق بود برو که راحت جان است رنج راه دراز

3 بود حرام سفر بر مسافری که رود به عزم یار و خبر دارد از نشیب و فراز

4 کبوتری که برد پیش دوست نامۀ دوست به بال ذوق میان هوا کند پرواز

1 رفتیم ما و عشق تو اندر میان هنوز ساکن نگشت عربده عاشقان هنوز

2 هر برگ گل که باد صبا از چمن ربود مرغان ز رنگ و بوی تو اندر فغان هنوز

3 چندین هزار سال حدیث تو گفته‌اند و افسانه‌های عشق تو در هر زبان هنوز

4 زلفت نمود یک سر چوگان به گوی چرخ تا رستخیز چرخ‌زنان باشد آن هنوز

1 چه می خورده است چشم نیم‌خوابش که او مست است وهشیاران خرابش

2 زهی بیداری بختم در آن شب که آید خواب تا بینم به خوابش

3 اگر پرسد که بی ما زنده چونی نخواهد بود جز حیرت جوابش

4 اگر آن زلف چون شب‌های هجران نگشتی سایه‌بان آفتابش

1 زهی شمایل موزون و قد دلبندش که هر که دید رخش گشت آرزومندش

2 گر او در آینه و آب ننگرد زین پس کسی نشان ندهد در زمانه مانندش

3 در آن نفس که لبش در حدیث می‌آید روان همی‌شود آب حیات از قندش

4 چو باغبان به قدش بنگرید هر سروی که دید بر لب جویی ز بیخ برکندش

1 نبود خلاص ما را ز دو چشم شوخ شنگش که چو در کرشمه آید گذرد ز جان خدنگش

2 هوس شکار دارد منم از جهان و جانی وگرم هزار باشد نبرم یکی ز چنگش

3 همه را خیال بودی که مگر دهن ندارد سخنش اگر ندادی خبر از دهان تنگش

4 شدم آن چنان ز مستی که به دوش می‌برندم نچشیده نیم جرعه ز شراب لعل رنگش

1 این نه دردیست که بی دوست بود درمانش خُنُک آن جان که نصیبی بود از جانانش

2 عقل گوید به نصیحت که مده جان به لبش عشق فریاد برآرد که مکن فرمانش

3 ای منجم نظر از ماه و ثریا بستان چون بخندد مه خوبان بنگر دندانش

4 غنچه بر خنده خود خنده زند وقت سحر گر ببیند نمک آن دو لب خندانش

1 برو با ما صلاح و زهد مفروش که من پندت نخواهم کرد در گوش

2 ملامت آتش دل می‌کند تیز به آتش کی نشیند دیگ را جوش

3 شما را سلسبیل و حوض کوثر مرا آب حیات از چشمه نوش

4 مرا امروز با سر عشق‌بازی‌ست که در پای خیالت داشتم دوش

1 اشتیاقی به مرادی نفروشد درویش ور بود تشنه جگر چشمهٔ حیوان در پیش

2 لذت آب ز سیراب نباید پرسید این سخن خوش بود از تشنه جیحون اندیش

3 ذوق آن حال کسی راست که از نوش وصال به فراغت شود و می‌خورد از هجران نیش

4 مرد را آرزوی نفس حجاب نظر است التفاتی به جهان زان ننماید درویش

1 پرده خویش تویی پرده برانداز ز پیش یار بارت ندهد تا نشوی دشمن خویش

2 آفتابی‌ست که از دیدۀ کس نیست دریغ گر هواهای تو چون ابر نباید در پیش

3 آشنایی نبود جان تو را با جانان تا به خود باشی و داری سر بیگانه و خویش

4 هر که برخاست خیال دو جهان از نظرش پادشاهی‌ست به معنی و به صورت درویش

آثار همام تبریزی

23 اثر از غزلیات همام تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات همام تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی