من از دنیا و مافیها دل اندر از همام تبریزی غزل 132
1. من از دنیا و مافیها دل اندر نیکوان بستم
عجب دارم که بشکیبم ز روی خوب تا هستم
...
1. من از دنیا و مافیها دل اندر نیکوان بستم
عجب دارم که بشکیبم ز روی خوب تا هستم
...
1. هزاران نقش گوناگون ببستم
به دستانی مگر آیی به دستم
...
1. نرسیدهست به گوش تو مگر فریادم
ورنه هرگز ندهد دل که نیاری یادم
...
1. پیش یاران امشبی ناخوانده مهمان آمدم
عاشقان تشنه لب را آب حیوان آمدم
...
1. چون سر زلف تو برعارض زیبا دیدم
روز نوروز و شب قدر به یکجا دیدم
...
1. این منم در صحبت جانان که جان میپرورم
گر به خوابش دیدمی هرگز نگشتی باورم
...
1. سعادتی که ز ناگه درآمدی ز درم
خوش آمدی همه لطفی و مردمی و کرم
...
1. کجا روم که کمند تو میکشد بازم
ضرورت است که با دیگری نمیسازم
...
1. تا نفس هست به روی تو برآید نفسم
ور کنم بی تو نظر سوی کسی هیچ کسم
...
1. در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
...
1. ساقیا بر سر جان بار گران است تنم
باده ده باز رهان یک نفس از خویشتنم
...
1. عنبرین است به ذکر تو نفسها که زنم
به حدیث دگر آلوده مبادا دهنم
...