آثار همام تبریزی

صفحه 13 از 23
23 اثر از غزلیات همام تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات همام تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار همام تبریزی / غزلیات همام تبریزی

غزلیات همام تبریزی

1 عاشق کسی بود که کشد بار یار خویش شهوت پرست مانده بود زیر بار خویش

2 شد زندگانیم همه در کار عشق یار او فارغ از وجودم و مشغول کار خویش

3 چشمم چو جویبار شد از انتظار و نیست آن نوبهار را هوس جویبار خویش

4 از عاشقان مرادش اگر بی‌مرادی است ما را رضای یار به از اختیار خویش

1 دوش با من لطفکی آغاز کرد آن دلبرک کاب حیوان می‌چکانید از لب چون شکرک

2 گفت اگر بوس و کناری داری از من آرزو در میان نه تا به جای آرد به جان این چاکرک

3 گفتمش زان عارض چون لاله‌ام یک بوسه بخش گفت ای کژ طبع باری پاره‌ای زان سوترک

1 که می گوید که هست این صورت از گل همه لطفی همه جانی همه دل

2 نه انسان گر ملک روی تو بیند شود حیران بر آن شکل و شمایل

3 سعادت باد رویت را در آن روز که گردد آفتاب و ماه زایل

4 تماشا را به روز حشر رضوان به استقبالت آید یک دو منزل

1 وداع یار و دیارم چو بگذرد به خیال شود منازلم از آب دیده مالامال

2 ز سوز سینه من ساربان به فریاد است ز بیم آن که رسد آتشش به بار و جمال

3 فراق را نفسی چون هزار سال بود ببین که چون گذرد روز و هفته و مه و سال

4 مرا به خدمت یاران مهربان ایام مجال هم‌نفسی داده بود در همه حال

1 ما می‌رویم داده تو را یادگار دل نازک بود حکایت دل زینهار دل

2 خوش دار هفته‌ای دل ما را که سال‌ها پرورده است مهر تو را در کنار دل

3 ترسم که در حساب نیارد دل مرا ای مهربان هر سر مویت هزار دل

4 آهسته گر کند گذری بر سرت نسیم گردد ز زلف بر سر پایت نثار دل

1 ای سر زلف خوشت سلسله جنبان دل دل به لبت داده‌ام جان تو و جان دل

2 بر رخ زیبای خود زلف مشوش ببین تا بنماید تو را حال پریشان دل

3 دل چو گرفتار شد در شکن زلف تو در عقبش کرد جان میل به زندان دل

4 فارغم از دیگران مهر تو ورزم که هست مهر تو آرام جان درد تو درمان دل

1 زهی مقبل که شد پیش تو مقبول بود دایم به سودای تو مشغول

2 گر از رویت نیابد عقل نوری ز بینایی شود جاوید معزول

3 مثال روی تو با دیدۀ ما مثال آفتاب و چشم معلول

4 حیات جاودانی آن کسی یافت که شده از تیر مژگان تو مقتول

1 چو ترک من بگشاید بر ابروان کاکول هزار دل برباید به یک دم آن کاکول

2 عجب مدار تو زان ماه‌روی مهرجبین که آفتاب رخش راست سایه‌بان کاکول

3 من آشکارا جان را به باد خواهم داد که دیده‌ام دل خود را نهان در آن کاکول

4 هزار دل ز سر پای برتوان چیدن اگر به شانه کند شاه دلبران کاکول

1 آرزومندم ولیکن کو قدم در فراقت شد وجودم کالعدم

2 نامه وقتی می‌نوشتم پیش دوست آتش این نوبت همی‌سوزد قلم

3 ای دریغا خواب کاو هر شب مرا با خیالت می‌رسانیدی به هم

4 نیست اکنون هیچ تدبیری جز آنک بر زبان باد پیغامی دهم

1 ماه ز مشرق طلوع کرد چو رویت تمام نی که بود مه که زو مهر کند نور وام

2 ماه فلک را قدی نیست چو سرو سهی سرو سهی را رخی نیست چو ماه تمام

3 هر دو تو داری و بس نیست نظیر تو کس طوطی جان در قفس شد شکرت را غلام

4 چون که پریشان شود زلف خوشت نیم روز شب‌رو عیار را کار شود با نظام

آثار همام تبریزی

23 اثر از غزلیات همام تبریزی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات همام تبریزی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی