باز ای مطرب حدیثی در میان از همام تبریزی غزل 180
1. باز ای مطرب حدیثی در میان انداختی
فتنهای در مجلس صاحبدلان انداختی
...
1. باز ای مطرب حدیثی در میان انداختی
فتنهای در مجلس صاحبدلان انداختی
...
1. چو بالای تو گر سروی میان بوستانستی
از آن سرو سهی بستان بهشت جاودانستی
...
1. گر دلم را اشتیاق روی یاران نیستی
ز آتش دل آب چشمم همچو باران نیستی
...
1. چون بگذرد به شهر چنین سرو قامتی
از هر طرف ز خلق برآید قیامتی
...
1. گفت از برای چیدن گل در چمن شدی
از مات شرم باد که پیمانشکن شدی
...
1. بر دل از زلف چو زنجیر تو دارم بندی
نه چنان بند که آن را بگشاید پندی
...
1. توبه کردم که نخوانم دگرت ماه و پری
هر چه دیدیم و شنیدیم از آن خوبتری
...
1. شب دوشینه خیالت به عیادت سحری
بر بالین من آمد که فلان هان خبری
...
1. ای باد نو بهاری بوی بهشت داری
از سوی گل رسیدی یا پیک آن نگاری
...
1. ای نسیم سحری هیچ سر آن داری
کز برای دل من روی به جانان آری
...
1. ترسا بچهای ناگه بر کف می گلناری
از صومعه باز آمد سرمست به عیاری
...
1. خجسته زمانی و خوش روزگاری
که بازآید از در مرا چون تو یاری
...