کو جوانی تا فدای عشق خوبان از همام تبریزی غزل 204
1. کو جوانی تا فدای عشق خوبان کردمی
بار دیگر عمر خود در کار ایشان کردمی
...
1. کو جوانی تا فدای عشق خوبان کردمی
بار دیگر عمر خود در کار ایشان کردمی
...
1. از تشنگی بمردم ای آب زندگانی
چون نیستی در آتش احوال ما چه دانی
...
1. الا ای ماه کنعانی برآ از چاه ظلمانی
به مصر عالم جان شو نشین آنجا به سلطانی
...
1. ای نور دیده و دل از دیدهها نهانی
با ما نه در میانی کاندر میان جانی
...
1. بشنو ز نی سماعی به زبان بیزبانی
شده بیحروف گویا همه صوت او معانی
...
1. به جای هر سر مویی گرم بود جانی
فدای خاک کف پای چون تو جانانی
...
1. ز بهر تو باید مرا زندگانی
که شیرینتری از زمان جوانی
...
1. در غیرتم که با خود همراز و همنشینی
در آب عکس خود را زنهار تا نبینی
...
1. پیک مبارک است نسیم سحرگهی
مشتاق را همیدهد از دوست آگهی
...
1. ای آفتاب خوبان وی آیت الهی
حسن تو را مسخر از ماه تا به ماهی
...
1. میکند بوی تو با باد صبا همراهی
خلق را میدهد از بوی بهشت آگاهی
...
1. اثر لطف خدایی که چنین زیبایی
تا تو منظور منی شاکرم از بینایی
...