1 روز نوروزست، سرو گل عذار من کجاست؟ در چمن یاران همه جمعند یار من کجاست؟
2 مونسم جز آه و یارب نیست شبها تا بروز آه و یارب! مونس شبهای تار من کجاست؟
3 گشته مردم، هر یکی، امروز، صید چابکی چابک صید افگن مردم شکار من کجاست؟
4 نیست یک ساعت قرار این جان بی آرام را یارب! آن آرام جان بی قرار من کجاست؟
1 ای باد صبح، منزل جانان من کجاست؟ من مردم، از برای خدا، جان من کجاست؟
2 شبهای هجر همچو منی کس غریب نیست کس را تحمل شب هجران من کجاست؟
3 سر خاک شد بر آن سر میدان و او نگفت: گویی که بود در خم چوگان من کجاست؟
4 خوبان سمند ناز بمیدان فگنده اند چابک سوار عرصه میدان من کجاست؟
1 ز باغ عمر عجب سرو قامتی برخاست بگو که: در همه عالم قیامتی برخاست
2 سمند عشق بهر منزلی، که جولان کرد غبار فتنه ز گرد ملامتی برخاست
3 مقیم کوی تو چون در حریم کعبه نشست بآه حسرت و اشک ندامتی برخاست
4 دلم براه ملامت فتاد و این عجبست عجب تر آن که: ز کوی سلامتی برخاست
1 هر آتشین گلی، که بر اطراف خاک ماست از آتش دل و جگر چاک چاک ماست
2 دامن کشان ز خاک شهیدان گذشته ای گردی، که دامن تو گرفتست، خاک ماست
3 ساقی، برو، که باده گل رنگ بی لبش گر آب زندگیست که زهر هلاک ماست
4 پاکست همچو دامن گل چشم ما ولی دامان یار پاک تر از چشم پاک ماست
1 عکس آن لبهای میگون در شراب افتاده است حیرتی دارم که: چون آتش در آب افتاده است؟
2 ظاهرست از حلقهای زلف و ماه عارضت در میان سایه هر جا آفتاب افتاده است
3 چون طبیب عاشقانی، گه گه این دل خسته را پرسشی میکن، که بیمار و خراب افتاده است
4 بلبل افغان میکند هر لحظه بر شاخی دگر جلوه گل دیده و در اضطراب افتاده است
1 مه ز جور فلک دوتا شده است؟ یا ز مه پاره ای جدا شده است
2 دل ز دستم شد و نیامد باز تا بدست که مبتلا شده است؟
3 زلف را بیش ازین بباد مده که بسی فتنه در هوا شده است
4 نیست گل در چمن که بی رخ تو غنچه را پیرهن قبا شده است
1 رفتست عزیز من و مکتوب نوشتست یوسف خبر خویش بیعقوب نوشتست
2 شد نامه محبوب خط بندگی من من بنده آن نامه که محبوب نوشتست
3 گفتست: بخواند سنگ آن کوی سلامم بنگر که: سلامی بچه اسلوب نوشتست
4 باز این خط خوب و رقم تازه بلاییست این تازه رقم را چه بلا خوب نوشتست؟
1 دارم شبی، که دوزخ از آن شب علامتست از روز من مپرس، که آن خود قیامتست
2 یارب! ترحمی، که ز سنگ جفای چرخ ما دل شکسته ایم و زهر سو ملامتست
3 بر آستان عشق سر ما بلند شد وین سر بلندی از قد آن سروقامتست
4 رفتن ز کوی او کرمی بود از رقیب این هم که رفت و باز نیامد کرامتست
1 ماه من، عیدست و شهری را نظر بر روی تست روی تو چون ماه عید و ماه نو ابروی تست
2 روشن آن چشمی که ماه عید بر روی تو دید شادی آن کس که روز عید در پهلوی تست
3 می رود هر کس بطوف عید گاه از کوی تو من ز کویت چون روم؟ چون عید گاهم کوی تست
4 در صباح عید، اگر مشغول تکبیرند خلق بر زبانم از سحر تا شام گفت و گوی تست
1 دلم بسینه سوزان مشوش افتادست دل از کجا؟ که درین خانه آتش افتادست
2 خوشیم با غم عشقت، که وقت او خوش باد! چه خوش غمیست! که ما را باو خوش افتادست
3 صفای باده و رخسار ساده هوشم برد شراب و ساقی ما هر دو بی غش افتادست
4 بخط و خال رخ آراستی و حیرانم که این صحیفه بغایت منقش افتادست