ای که از یار نشان می طلبی، از هلالی جغتایی غزل 48
1. ای که از یار نشان می طلبی، یار کجاست؟
همه یارند، ولی یار وفادار کجاست؟
1. ای که از یار نشان می طلبی، یار کجاست؟
همه یارند، ولی یار وفادار کجاست؟
1. ای که می پرسی ز من کان ماه را منزل کجاست؟
منزل او در دلست، اما ندانم دل کجاست
1. روز نوروزست، سرو گل عذار من کجاست؟
در چمن یاران همه جمعند یار من کجاست؟
1. ای باد صبح، منزل جانان من کجاست؟
من مردم، از برای خدا، جان من کجاست؟
1. ز باغ عمر عجب سرو قامتی برخاست
بگو که: در همه عالم قیامتی برخاست
1. هر آتشین گلی، که بر اطراف خاک ماست
از آتش دل و جگر چاک چاک ماست
1. عکس آن لبهای میگون در شراب افتاده است
حیرتی دارم که: چون آتش در آب افتاده است؟
1. مه ز جور فلک دوتا شده است؟
یا ز مه پاره ای جدا شده است
1. رفتست عزیز من و مکتوب نوشتست
یوسف خبر خویش بیعقوب نوشتست
1. دارم شبی، که دوزخ از آن شب علامتست
از روز من مپرس، که آن خود قیامتست
1. ماه من، عیدست و شهری را نظر بر روی تست
روی تو چون ماه عید و ماه نو ابروی تست
1. دلم بسینه سوزان مشوش افتادست
دل از کجا؟ که درین خانه آتش افتادست