گل رویت عرق کرد از می ناب از هلالی جغتایی غزل 37
1. گل رویت عرق کرد از می ناب
ز شبنم تازه شد گل برگ سیراب
...
1. گل رویت عرق کرد از می ناب
ز شبنم تازه شد گل برگ سیراب
...
1. شب هجرست و مرگ خویش خواهم از خدا امشب
اجل روزی چو سویم خواهد آمد، گو: بیا امشب
...
1. سر نمی تابم ز شمشیر حبیب
هر چه آید بر سر من، یا نصیب!
...
1. گر دعای دردمندان مستجابست، ای حبیب
از خدا هرگز نخواهم خواست جز مرگ رقیب
...
1. من بکویت عاشق زار و دل غمگین غریب
چون زید بیچاره عاشق؟ چون کند مسکین غریب؟
...
1. ای شده خوی تو با من بتر از خوی رقیب
روزم از هجر سیه ساخته چون روی رقیب
...
1. ای سر زلف تو کمند حیات
نیست ز قید تو امید نجات
...
1. چیست پیراهن آن دلبر شیرین حرکات؟
همچو سرچشمه خضرست و بدن آب حیات
...
1. وه! چه عمرست که در هجر تو بردم عاقبت؟
جان شیرین را بصد تلخی سپردم عاقبت
...
1. در آفتاب رخش آب باده تاب انداخت
چه آب بود که آتش در آفتاب انداخت؟
...
1. ما عاشقیم و بی سر و سامان و می پرست
قانع بهر چه باشد و فارغ ز هر چه هست
...