آرزومند توام، بنمای روی از هلالی جغتایی غزل 13
1. آرزومند توام، بنمای روی خویش را
ور نه، از جانم برون کن آرزوی خویش را
...
1. آرزومند توام، بنمای روی خویش را
ور نه، از جانم برون کن آرزوی خویش را
...
1. یار، چون در جام می بیند، رخ گل فام را
عکس رویش چشمه خورشید سازد جام را
...
1. یک دو روزی می گذارد یار من تنها مرا
وه! که هجران می کشد امروز، یا فردا مرا
...
1. بی تو، چندان که محنتست مرا
با تو چندان محبتست مرا
...
1. شوق درون بسوی دری می کشد مرا
من خود نمیروم، دگری میکشد مرا
...
1. گفتگوی عقل در خاطر فرو ناید مرا
بنده سلطان عشقم، تا چه فرماید مرا؟
...
1. ای شهسوار حسن، سر افراز کن مرا
ای من سگت، بسوی خود آواز کن مرا
...
1. زان پیشتر که عقل شود رهنمون مرا
عشق تو ره نمود بکوی جنون مرا
...
1. هست آرزوی کشتن آن تند خو مرا
گر او نکشت، می کشد این آرزو مرا
...
1. ز سوز سینه، هر دم، چند پوشم داغ هجران را؟
دگر طاقت ندارم، چاک خواهم زد گریبان را
...
1. نهادی بر دلم داغ فراق و سوختی جان را
بداغ و درد دوری چند سوزی دردمندان را!
...
1. بروز غم، سگش خواهم، که پرسد خاکساران را
که یاران در چنین روزی بکار آیند یاران را
...