دوش پیمانه تهی آمدم از از هلالی جغتایی غزل 371
1. دوش پیمانه تهی آمدم از می خانه
کاشکی! پر شود امروز مرا پیمانه
...
1. دوش پیمانه تهی آمدم از می خانه
کاشکی! پر شود امروز مرا پیمانه
...
1. بیجهت با ما چرا آهنگ غوغا کردهای؟
غالبا امروز قصد کشتن ما کردهای
...
1. ای که به خون مردمان چشم سیاه کردهای
کشته شدست عالمی، تا تو نگاه کردهای
...
1. کشیدهای می و بالای منظر آمدهای
تو آفتابی و امروز خوش برآمدهای
...
1. ای آنکه در نصیحت ما لب گشودهای
معلوم میشود که تو عاشق نبودهای
...
1. امشب تو باز چشم و چراغ که بودهای؟
جانم بسوخت، مرهم داغ که بودهای؟
...
1. چون گویمت که: در دل ویران من درآی
بشکاف سینه من و در جان من درآی
...
1. مست با رخسار آتشناک بیرون تاختی
جلوه ای کردی و آتش در جهان انداختی
...
1. من نگویم که: وفا یار مرا بایستی
اندکی صبر دل زار مرا بایستی
...
1. ز من بیگانه شد، بیگاه با اغیار بایستی
چرا با دیگران یارست؟ با من یار بایستی
...
1. ماه من، روی تو خوبست و چنین بایستی
لیک خویت قدری بهتر ازین بایستی
...
1. ای ز بهار تازه تر، تازه بهار کیستی؟
وه! چه نگار طرفه ای! طرفه نگار کیستی؟
...