بر بستر هلاکم، بیمار از هلالی جغتایی غزل 359
1. بر بستر هلاکم، بیمار و زار مانده
کارم ز دست رفته، دستم ز کار مانده
...
1. بر بستر هلاکم، بیمار و زار مانده
کارم ز دست رفته، دستم ز کار مانده
...
1. ای همچو پری از من دیوانه رمیده
صد بار مرا دیده و گویی که ندیده
...
1. بخون نشست دلم، خار غم خلیده خلیده
بسیل داد مرا خون دل چکیده چکیده
...
1. دردا! که باز ما را دردی عجب رسیده
هم دل ز دست رفته، هم جان بلب رسیده
...
1. خطت، که رقم بر ورق لاله کشیده
بر گرد گل از عنبر تر هاله کشیده
...
1. بکجا روم ز دردت؟ چه دوا کنم؟ چه چاره؟
که هزار باره خون شد جگر هزار پاره
...
1. ترا، که جان منی، ساخت ناتوان روزه
ندانم از چه سبب شد بلای جان روزه؟
...
1. گر نیست جام گلگون، خوش نیست دور لاله
بی می چه نشأئه خیزد؟ از دیدن پیاله
...
1. تا چند بهر کشتن ما جور و کین همه؟
ما کشته میشویم، چه حاجت باین همه؟
...
1. زین پیش لطف بود و کنون جور و کین همه
اول چه بود آن همه؟ آخر چه این همه؟
...
1. با تو هر ساعت مرا عرض نیازست این همه
من نمی دانم ترا با من چه نازست این همه؟
...
1. ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
خلقی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
...