1 بحمدالله! که جان بر باد رفت و خاک شد تن هم ز پند دوست فارغ گشتم و از طعن دشمن هم
2 دلا، صبری کن و زین سال مرو هر دم بکوی او کزین بی طاقتی آخر تو رسوا می شوی، من هم
3 ازین غیرت که: ناگه سایه او بر زمین افتد نمی خواهم که شب مهتاب باشد، روز روشن هم
4 شدم دیوانه و طفلان کشندم دامن از هر سو گریبانم ز دست عاشقی چاکست و دامن هم
1 خراب یک نظر از چشم نیم خواب توایم بحال ما نظری کن، که ما خراب توایم
2 سؤال ما بتو از حد گذشت، لب بگشا که سالهاست که در حسرت جواب توایم
3 چه حد آن که توانیم هم عنان تو شد؟ همین سعادت ما بس که: در رکاب توایم
4 عتاب تو کشد و ناز تو هلاک کند هلاک ناز تو و کشته عتاب توایم
1 هر خوبیای، که از همه خوبان شنیدهایم امروز در شمایل خوب تو دیدهایم
2 مشکل حکایتیست، که از ماجرای عشق حرفی نگفتهایم و سخنها شنیدهایم
3 ما را به راه عشق تو آرام و خواب نیست از بیخودیست گر نفسی آرمیدهایم
4 هرکس گرفت کام دل از میوه نشاط ما خود ز باغ عشق گلی هم نچیدهایم
1 روز عیدست، سر راهگذاری گیریم ماهرویی بکف آریم و کناری گیریم
2 شاهدان دست بخون دل ما کرده نگار ما درین غم که: کجا دست نگاری گیریم؟
3 گرد خواهیم شد و دامن آن یار گرفت تا باین شیوه مگر دامن یاری گیریم
4 بی قراریم و بمنزلگه وصل آمده ایم آه! اگر چرخ نخواهد که قراری گیریم
1 زهی سعادت! اگر خاک آن حرم باشیم بهر طرف که نهی پای در قدم باشیم
2 مکوش اینهمه در احترام و عزت ما که ما بخواری عشق تو محترم باشیم
3 مرو، که آخر ایام عمر نزدیکست بیا، که یک دو سه روز دگر بهم باشیم
4 غریب ملک وجودیم و اندکی ماندست که باز ساکن سر منزل عدم باشیم
1 خیز، تا امروز با هم ساغر صهبا کشیم خویش را دامن کشان تا دامن صحرا کشیم
2 باغ و بستان دلکشست و کوه و صحرا هم خوشست هر کجا، گویی، بساط عیش را آنجا کشیم
3 کس چرا از دست دنیا ساغر محنت کشد؟ ساغری گیریم و دست از محنت دنیا کشیم
4 ساقیا، میخانه دریاییست پر ز آب حیات جهد کن، تا کشتی خود را در آن دریا کشیم
1 ای سگ آن سر کو، ما و تو یاران همیم خاک پاییم، بهر جا که روی در قدمیم
2 یار ما نیست ستمگار و جفا پیشه، ولی ما ز بخت بد خود قابل جور و ستمیم
3 هیچ کس نیست، که او را بجهان نیست غمی ما که بی قید جهانیم، گرفتار غمیم
4 بیش و کم هر چه بما میرسد از غیب نکوست تو مپندار که: ما در طلب بیش و کمیم
1 نوبهارست، بیا، تا قدحی نوش کنیم باشد این محنت ایام فراموش کنیم
2 ساقیا، هوش و خرد تفرقه خاطر ماست باده پیش آر، که ترک خرد و هوش کنیم
3 حد ما نیست که پیش تو بگوییم سخن هم تو با ما سخنی گوی، که ما گوش کنیم
4 بارها غم بتو گفتیم، ز ما نشنیدی بعد ازین مصلحت آنست که خاموش کنیم
1 شام عید، آن به، که منزل بر سر راهی کنیم خلق مه جویند و ما نظاره ماهی کنیم
2 پیش بالای بلندت فارغیم از یاد سرو غایت پستی بود، گر فکر کوتاهی کنیم
3 بی خیالت کی توان قطع بیابان فراق؟ ره خطرناکست، اول فکر همراهی کنیم
4 خوی او بس نازک و ما بی قرار از درد دل پیش او ناگه مبادا ناله و آهی کنیم
1 ای گل، از شکل تو با ناز و خرامت گویم هر چه گویم همه داری، ز کدامت گویم؟
2 تو پری، یا ملکی؟ یا مه اوج فلکی؟ حیرتم سوخت، ندانم، بچه نامت گویم؟
3 قد برافراختی و سرو بلندت گفتم رخ برافروز، که تا ماه تمامت گویم
4 کی توانم که: کنم پیش تو آغاز کلام؟ من که هرگز نتوانم که سلامت گویم