اگر برای تو مردن، چه باک از هلالی جغتایی غزل 299
1. اگر برای تو مردن، چه باک از آن مردن؟
هزار بار برای تو می توان مردن
...
1. اگر برای تو مردن، چه باک از آن مردن؟
هزار بار برای تو می توان مردن
...
1. خط ریحانش رقم بر نسترن خواهد زدن
سنبل تر پنجه بر روی سمن خواهد زدن
...
1. ای معلم، خاطر غمدیده من شاد کن
بنده کردم، یک زمان آن سرو را آزاد کن
...
1. عید قربان شد، بیا عاشق کشی بنیاد کن
دردمندان را بدرد نو مبارک باد کن
...
1. ای دل، بکوی او مرو، از بیخودی غوغا مکن
خود را و ما را بیش ازین در عاشقی رسوا مکن
...
1. از رشک سوختم، برقیبان سخن مکن
گر می کنی، برای خدا، پیش من مکن
...
1. برخیز و بسر وقت اسیران گذری کن
چشمی بگشا، سوی غریبان نظری کن
...
1. نظاره کن در آینه خود را، حبیب من
اما بشرط آنکه نگردی رقیب من
...
1. از فراق آن پری هر دم فزون شد درد من
ساخت ظاهر درد دل را اشک و رنگ زرد من
...
1. گر جدا سازی بتیغ جور بند از بند من
از تو قطعا نگسلد سر رشته پیوند من
...
1. بخاک پای تو، ای سرو ناز پرور من
که جز هوای وصال تو نیست در سر من
...
1. پشت و پناه من بود، دیوار دلبر من
از گریه بر سر افتاد، ای خاک بر سر من!
...