شام عید، آن به، که منزل از هلالی جغتایی غزل 287
1. شام عید، آن به، که منزل بر سر راهی کنیم
خلق مه جویند و ما نظاره ماهی کنیم
...
1. شام عید، آن به، که منزل بر سر راهی کنیم
خلق مه جویند و ما نظاره ماهی کنیم
...
1. ای گل، از شکل تو با ناز و خرامت گویم
هر چه گویم همه داری، ز کدامت گویم؟
...
1. یارب، غم بیرحمی جانان به که گویم؟
جانم غم او سوخت، غم جان به که گویم؟
...
1. ساخت گدای درگهت مرحمت الهیم
بلکه گدایی تو شد موجب پادشاهیم
...
1. ای ماه من و شاه سپاه همه خوبان
خوبان همه شاهند و تو شاه همه خوبان
...
1. من گرفتار و تو در بند رضای دگران
من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران
...
1. ای پریچهره من، چند نشینی بکسان؟
دامن چون تو گلی حیف که گیرند خسان!
...
1. صبح امید همانست و رخ یار همان
تار آن طره شبرنگ و شب تار همان
...
1. در قبای ارغوانی قد آن سرو روان
هست چون نازک نهالی از درخت ارغوان
...
1. مشکل غمیست عشق، که گفتن نمیتوان
وین مشکل دگر که: نهفتن نمیتوان
...
1. منم، چون غنچه، در خوناب زان گل برگ تر پنهان
دلم صد پاره و هر پاره در خون جگر پنهان
...
1. جان بحسرت نتوان بی رخ جانان دادن
خواهمش دیدن و حیران شدن و جان دادن
...