1 پشت و پناه من بود، دیوار دلبر من از گریه بر سر افتاد، ای خاک بر سر من!
2 لیلی کجا و حسنت؟ مجنون کجا و عشقم؟ نه آن مقابل تو، نه این برابر من
3 من مانده دست بر سر از ناله دل خویش دل مانده پای در گل از دیده تر من
4 خوابم چگونه آید؟ کز چشم و دل همه شب باشد در آب و آتش بالین و بستر من
1 عیدست، برون آی، که حیران تو گردم قربان خودم ساز، که قربان تو گردم
2 خاکم برهت، جلوه کنان، رخش برانگیز تا خیزم و گرد سر میدان تو گردم
3 جمعیت آسوده دلان از دل جمعست جمعیت من آن که، پریشان تو گردم
4 زین گونه که از شادی وصلت خبری نیست مشکل که خلاص از غم هجران تو گردم
1 آنکه از درد دل خود بفغانست منم وانکه از زندگی خویش بجانست منم
2 آنکه هر روز دل از مهر بتان بردارد چون شود روز دگر باز همانست منم
3 آنکه در حسن کنون شهره شهرست تویی وانکه در عشق تو رسوای جهانست منم
4 آنکه در صومعه چل سال شب آورد بروز وین زمان معتکف دیر مغانست منم
1 کار من از جمله عالم همین عشقست و بس عالمی دارم، که در عالم ندارد هیچ کس
2 پادشاه اهل دردم بر سر میدان عشق من میان فتنه و خیل بلا از پیش و پس
3 دست امیدم ز دامان وصالش کوتهست وه! که جایی رفته ام کان جاندارم دسترس
4 در جهان چیزی که دارم از سواد عشق او یک دل و چندین تمنا، یک سرو چندین هوس
1 ای شاه حسن، جور مکن بر گدای خویش ما بنده توایم، بترس از خدای خویش
2 خواهند عاشقان دو مراد از خدای خویش: هجر از برای غیر و وصال از براه خویش
3 گر دل ز کوی دوست نیامد عجب مدار جایی نرفته است که آید بجای خویش
4 ای من گدای کوی تو، گر نیست و رحمتی باری، نظر دریغ مدار از گدای خویش
1 ساخت گدای درگهت مرحمت الهیم بلکه گدایی تو شد موجب پادشاهیم
2 بنده غلام آن درم، وه! چه کنم؟ که میکند ترک سفید روی من ننگ ز رو سیاهیم
3 ساید اگر بفرق من گوشه نعل مرکبت راست بماه نو رسد رفعت کج کلاهیم
4 گر تو بجرم عاشقی قصد هلاک من کنی موجب صد گنه شود دعوی بی گناهیم
1 خاکم بره پیک حریم حرم او باشد که بجایی برسم در قدم او
2 بر داغ دلم مرهم راحت مگذارید تا کم نشود راحت درد و الم او
3 زین گونه که بر من ستم دوست خوش آید خوش نیست که بر غیر من آید ستم او
4 می سوزم و این آه جگر سوز دلیلست کز جان و دلم دود برآورد غم او
1 کدام صبح سعادت بود مبارک ازینم؟ که در برابرت آیم، صباح روی تو بینم
2 زهی مراد! که عاشق هلاک روی تو گردد مراد من همه اینست، من هلاک همینم
3 گهی که سر بنهم بر زمین بپیش سگانت چنان خوشم که: مگر پادشاه روی زمینم
4 رو، ای صبا، تو کجا آمدی؟ که از سر آن کو نشان پای سگش می رسد بنقش جبینم
1 گهی لطفست و گاهی قهر کار دلربای من ولی لطف از برای دیگران، قهر از برای من
2 بخوبان تا وفا کردم جفا دیدم، بحمدالله که تقریب جفای خوبرویان شد وفای من
3 دعای خویش را شایسته احسان نمیدانم خوشم گر لایق دشنام هم باشد دعای من
4 بدرد عشق خو کردم، ندارم تاب بیداری طبیبا، ترک درمان کن، که درد آمد دوای من
1 نوبهارست، بیا، تا قدحی نوش کنیم باشد این محنت ایام فراموش کنیم
2 ساقیا، هوش و خرد تفرقه خاطر ماست باده پیش آر، که ترک خرد و هوش کنیم
3 حد ما نیست که پیش تو بگوییم سخن هم تو با ما سخنی گوی، که ما گوش کنیم
4 بارها غم بتو گفتیم، ز ما نشنیدی بعد ازین مصلحت آنست که خاموش کنیم