مهوشان در نظر کج نظرانند، از هلالی جغتایی غزل 215
1. مهوشان در نظر کج نظرانند، دریغ!
انجم انجمن بی بصرانند، دریغ!
...
1. مهوشان در نظر کج نظرانند، دریغ!
انجم انجمن بی بصرانند، دریغ!
...
1. خوبان، اگر چه هر طرفی می کشند صف
تو در میان جان منی، جمله بر طرف
...
1. وه! که رفت آن شوخ و بر ما کرد بیداد از فراق
از فراق او بفریادیم، فریاد از فراق!
...
1. نیست غم، گر شد گریبان من از غم چاک چاک
سینه ام چاکست، از چاک گریبان خود چه باک؟
...
1. ای تو سرو چمن حسن و گل باغ جمال
جلوه حسن و جمالت همه در حد کمال
...
1. ظاهر نکنم پیش رقیبان الم دل
با مردم بی غم نتوان گفت غم دل
...
1. نه رفیقی، که بود در پی غمخواری دل
نه طبیبی، که کند چاره بیماری دل
...
1. آمد بهار و خوشدلم از رنگ و بوی گل
آن به که می کشم دو سه روزی بروی گل
...
1. ای در دلم ز آتش عشق تو صد الم
هر یک الم نشانه چندین هزار غم
...
1. نیست حد آن که گویم: بنده روی توام
دیگری گر بنده باشد، من سگ کوی توام
...
1. عجب شکستهدل و زار و ناتوان شدهام!
چنان که هجر تو میخواست، آنچنان شدهام
...
1. روزی که در فراق جمال تو بودهام
گریان در اشتیاق وصال تو بودهام
...