1 ای به خوبی از همه خوبان عالم خوبتر شیوه حسن و جمالت هر یک از هم خوبتر
2 آدمی، گر یوسف مصرست، مانند تو نیست ای تو از مجموع فرزندان عالم خوبتر
3 رنگت از می حالتی دارد، که از گل خوشتر است وآن عرق بر عارض پاکت ز شبنم خوبتر
4 خوبتر شد روی گلگونت، به دور خط سبز آری، آری، باغ باشد سبز و خرم خوبتر
1 ای قامتت ز سرو سهی سرفرازتر لعلت، ز هر چه شرح دهم، دلنوازتر
2 از بهر آنکه با تو شبی آورم بروز خواهم شبی ز روز قیامت درازتر
3 جان از تب فراق تو در یک نفس گداخت هرگز تبی نبود ازین جانگدازتر
4 من در رهت نهاده بیاری سر نیاز تو هر زمان زیاری من بی نیازتر
1 تا ز خط عنبرین حسن تو شد بیش تر عاشق روی توام بیشتر از پیش تر
2 ای بتو میل دلم هر نفسی بیشتر خوبی تو هر زمان بیشتر از پیش تر
3 پرسش اگر میکنی عاشق درویش را از همه عاشق ترم وز همه درویش تر
4 با غم ایوب نیست رنج مرا نسبتی صبرم ازو کمترست، دردم ازو بیش تر
1 جامه گلگون، روی آتشناک از گل پاک تر جامه آتشناک و رو از جامه آتشناک تر
2 تا چو گل نازک تنش را دیدم، از جیب قبا سینه من چاک شد، چون دامن من چاک تر
3 حیف باشد آنکه: دوزم دیده بر دامان او زانکه باشد دامنش از دیده من پاک تر
4 التماس قتل خود کردم، روان، برخاستی الله، الله! برنخیزد سرو ازین چالاک تر
1 هر روز در کویش روم، پیدا کنم یار دگر او را بهانه سازم و آنجا روم بار دگر
2 کارم همین عشقست و من حیران کار خویشتن ای کاش، بودی هم مرا، جز عاشقی، کار دگر
3 من کیستم تا خوش زیم در سایه دیوار او؟ بگذار کز غم جان دهم در زیر دیوار دگر
4 بیرون مرو، جولان مکن وز ناز قصد جان مکن انگار مرد از هر طرف صد عاشق زار دگر
1 وه! که بازم فلک انداخت به غوغای دگر من به جای دگر افتادم و دل جای دگر
2 یک دو روز دگر، از لطف به بالین من آی که من امروز دگر دارم و فردای دگر
3 غالبا تلخی جان کندن من خواست طبیب که به جز صبر نفرمود مداوای دگر
4 پا نهم پیش، که نزدیک تو آیم، لیکن از تحیر نتوانم که نهم پای دگر
1 حاش لله! کز رخت چشم افگنم سوی دگر خوش نمی آید بجز روی توام روی دگر
2 تازه گلهای چمن خوشرنگ و خوشبویند، لیک گل رخ ما رنگ دیگر دارد و بوی دگر
3 زینت آن روی نیکو خال بس، خط، گو: مباش حسن او را در نمی باید سر موی دگر
4 کشتن آمد خوی آن بی رحم وز آنم باک نیست باک از آن دارم که گیرد غیر ازین خوی دگر
1 با رخ زرد آمدم سوی درت، ای سروناز یعنی آوردم بخاک درگهت روی نیاز
2 دولت حسن و جوانی یک دو روزی بیش نیست در نیاز ما نگر، چندین بحسن خود مناز
3 عمر بگذشت و شب تاریک هجر آخر نشد یا شبم کوتاه می بایست، یا عمرم دراز
4 تاب بیماری ندارم بیش ازینها، ای فلک یا نسیم روح پرور، یا سموم جان گداز
1 برو، ای نرگس رعنا، تو باین چشم مناز ناز را چشم سیه باید و مژگان دراز
2 از گل و لاله چه حاصل؟ من و آن سرو که هست همه شوخی و کرشمه، همه حسن و همه ناز
3 آتشین روی من آرایش بزمست امشب برو، ای شمع، تو در گوشه خجلت بگداز
4 ای خوش آن دم، که تو از ناز، سوی من آیی! خیزم و بر کف پای تو نهم روی نیاز
1 قد تو عمر درازست و سرو گلشن ناز بیا و سایه فگن بر سرم، چو عمر دراز
2 ز گریه، بی تو، مرا بسته بود راه نظر تو آمدی و نظر می کنم بروی تو باز
3 چراغ عشرت من مرد و بر تو ظاهر نیست بیا، که پیش تو، روشن کنم بسوز و گداز
4 ز آسمان و زمین فارغیم، در ره عشق درین سفر چه تفاوت کند نشیب و فراز؟