زان پیشتر که جانان ناگه از هلالی جغتایی غزل 156
1. زان پیشتر که جانان ناگه ز در درآید
از شادی وصالش، ترسم که: جان برآید
...
1. زان پیشتر که جانان ناگه ز در درآید
از شادی وصالش، ترسم که: جان برآید
...
1. اگر نه از گل نو رسته بوی یار آید
هوای باغ و تماشای گل چه کار آید؟
...
1. چه حاصل گر هزاران گل دمد یا صد بهار آید؟
مرا چون با تو کار افتاده است اینها چه کار آید؟
...
1. اگر چون تو سروی ز جایی برآید
شود رستخیز و بلایی برآید
...
1. دلا، گر عاشقی، بنشین، که جانانت برون آید
بر آن در منتظر میباش، تا جانت برون آید
...
1. غمی، کز درد عشقت، بر دل ناشاد میآید
اگر با کوه گویم، سنگ در فریاد میآید
...
1. دم آخر، که مرا عمر به سر میآید
گر تو آیی به سرم، عمر دگر میآید
...
1. مه من با رقیبان جفااندیش میآید
ز غوغایی، که میترسیدم، اینک پیش میآید
...
1. مرا، چون دیگران، یاد گل و گلشن نمیآید
به غیر از عاشقی کار دگر از من نمیآید
...
1. هردم از چشم تو دل را نظری میباید
صد نظر دید و هنوزش دگری میباید
...
1. آخر از غیب دری بر رخ ما بگشاید
دیگران گر نگشایند، خدا بگشاید
...
1. ای کسانی که بخاک قدمش جا دارید
گاه گاه از من محروم شده یاد آرید
...