خار رهت، از حزین لاهیجی غزلیات ناتمام 1380
1. خار رهت، به روضهٔ رضوان برابر است
خاک درت، به چشمه ی حیوان برابر است
...
1. خار رهت، به روضهٔ رضوان برابر است
خاک درت، به چشمه ی حیوان برابر است
...
1. تا بود داغها، دل آزرده حال داشت
این مرغ پرشکسته، چمن زیر بال داشت
...
1. کاو کاو مژه ی من به جگر خون نگذاشت
سینه ام داغ برای دل مجنون نگذاشت
...
1. تاراج صبر، دور نگاهش رواج داشت
وبرانه های دل، چقدرها خراج داشت
...
1. دامن فشاند و شمع مزارم به باد داشت
گویا همان شکایت عاشق به یاد داشت
...
1. در پرده دل، جلوه گری بار دگر داشت
پیمانه چشمم، می دیدار دگر داشت
...
1. بیگانگی، به مشرب ما آشناتر است
خالی ز خلق، مجلس ما دلگشاتر است
...
1. غافل که سینه، آتش آهن گداز داشت
خون شد دلی که آن همه پیکان ناز داشت
...
1. آن روز، شب تیرهٔ ما هم سحری داشت
کز صبح بناگوش تو چشمم خبری داشت
...
1. ایّام غمم، مرا بهار است
مژگان رگ ابر آبدار است
...
1. به گلشنی که رخش، گوشهٔ نقاب شکست
به جای عارض گل، رنگ آفتاب شکست
...
1. نشئهٔ فیض، در آب و گِل درویشان است
جام جم، کاسه گدای دل درویشان است
...