1 هم آغوش است، سیل خانه زادی منزل ما را رگ ابر است مژگان، دیده دریا دل ما را
2 به هر لخت جگر از داغ حسرت دوزخی دارم چه می دانی کدامین شعله می سوزد دل ما را؟
3 ز دور ای چرخ شوراختر، تماشا کن که روشن شد چراغ از داغ هجر هم نشینان محفل ما را
1 تیغ نگه افتاده گران قاتل ما را یارای تپیدن نبود، بسمل ما را
2 در طینتم آن مهر و وفایی که سرشتند خشت سر خم می کند آخر، گل ما را
3 امّیدم از آن چشم سیه، بود نگاهی دردا که تغافل کده کردی دل ما را
1 این است که دل برده و خون کرده بسی را بسم الله اگر تاب نفس هست کسی را
1 کاش بیرون فتد از سینه دل زار مرا کشت نالیدن این مرغ گرفتار مرا
1 ای که در کشتن عشاق درنگ است تو را نیم بسمل شده مگذار که ننگ است تو را
1 افروخت بخت تیره، ز اشک مدام ما چون داغ لاله، بی شفقی نیست شام ما
1 بهار آمد که می در جام میخوران شود پیدا مرا از سینه، داغ لاله رخساران شود پیدا
2 مغنی، مصرع شوخی، ز من باید سراییدن که شور میکشان، در بزم هشیاران شود پیدا
1 به بازاری که دلق میگساران می شود پیدا بهای خرقه پرهیزگاران می شود پیدا
2 موثر جلوه سازی می کند جایی، اثر جایی ز دلها دود این آتش عذاران می شود پیدا
3 چنین گر، گریه را از خوی او، در دل گره سازم پس از مردن، ز خاکم چشمه ساران می شود پیدا
4 به مستی نغمه سنجی خوش بود، ساقی سرت گردم چمن بشکفت وگلبانگ هزاران می شود پیدا
1 داغ است و سینه در عشق، صبح و ستاره ما خورشید سر برآورد، از جیب پارهٔ ما
2 از ناوک نگاهت، خاطر نشد تسلّی بگذشت غافل از دل، مست گذارهٔ ما
1 گذرد گرم ز دل، آه سحرگاهی ما باربر جاده نگردد، قدم راهی ما