این است که از حزین لاهیجی غزلیات ناتمام 1356
1. این است که دل برده و خون کرده بسی را
بسم الله اگر تاب نفس هست کسی را
...
1. این است که دل برده و خون کرده بسی را
بسم الله اگر تاب نفس هست کسی را
...
1. کاش بیرون فتد از سینه دل زار مرا
کشت نالیدن این مرغ گرفتار مرا
...
1. ای که در کشتن عشاق درنگ است تو را
نیم بسمل شده مگذار که ننگ است تو را
...
1. افروخت بخت تیره، ز اشک مدام ما
چون داغ لاله، بی شفقی نیست شام ما
...
1. بهار آمد که می در جام میخوران شود پیدا
مرا از سینه، داغ لاله رخساران شود پیدا
...
1. به بازاری که دلق میگساران می شود پیدا
بهای خرقه پرهیزگاران می شود پیدا
...
1. داغ است و سینه در عشق، صبح و ستاره ما
خورشید سر برآورد، از جیب پارهٔ ما
...
1. گذرد گرم ز دل، آه سحرگاهی ما
باربر جاده نگردد، قدم راهی ما
...
1. به این شوخی اگر ریزد، سخن مستانه زان لبها
فرو ریزد، شکست توبه، از آغوش مشربها
...
1. زهی ز خط تو خرّم، بهار مشربها
حلال بر همهکس خون توبه، زان لبها
...
1. ای از تو داغ بر جگر لاله زارها
سرگشته در هوای تو، بوی بهارها
...
1. این است، سرود من و بلبل به چمنها
فریاد ز بیمهری این عهدشکنها
...