نباشد ناقه از حزین لاهیجی غزلیات ناتمام 1332
1. نباشد ناقه ای جز شوق، مجنون الهی را
به دریا می رساند جذبه ی سیلاب، ماهی را
...
1. نباشد ناقه ای جز شوق، مجنون الهی را
به دریا می رساند جذبه ی سیلاب، ماهی را
...
1. بلای جان، زبان تلخ باشد، اهل دعوی را
به کشتن می دهد زهری که در کام است افعی را
...
1. خوش آن ساعت که، بر بالین خرامی، خاکساری را
به باد دامنی، از خاک برداری غباری را
...
1. ز دورم دید، اجازت داد عزم جان فشانی را
نگاهش زود می فهمد، زبان بی زبانی را
...
1. نبود آرامشی، شیب و شباب زندگانی را
تپیدنهای دل موجی ست، آب زندگانی را
...
1. از سر من چرا کشد، سرو قد تو پای را
خاک ره تو کرده ام، فرق سپهرسای را
...
1. ز دوری خاطرم تنگ است و نتوانم رسید آنجا
گشاد دل در آن ابروست، قفل اینجا، کلید آنجا
...
1. غم دل از می و مطرب مرا فزود اینجا
ترانه را چه اثر؟ باده را چه سود اینجا؟
...
1. سخنور چون شدی، خاموش بنشین چون نگین اینجا
گل شهرت بود، چون حرف باشد دلنشین اینجا
...
1. ترانه کرد صریر نیم، دراز اینجا
که دیگری نشود داستان طراز اینجا
...
1. نخواهد برد جان از رشک ما خصم عنود ما
سواد کلک ما مشک است، بر زخم حسود ما
...
1. هرزه دراست در رهش، سینه چاک چاک ما
گوشزد اثر نشد، نالهٔ دردناک ما
...