1 عتاب تلخ او شیرین کن جانهاست، مستان را نهان در پستهٔ او شکرستانهاست مستان را
2 فزون از شانه، دارد سینه من چاک رسوایی چوگل در جیب عریانی، گریبانهاست مستان را
1 آمال کوته است ز دنیا بریده را کی می رسد کفد، غزال رمیده را؟
2 در رهگذار سیل، بود استوار کوه وحشت حریف نیست، من آرمیده را
3 گوش گران، علاج لب یاوه گو کند این پنبه در خور است دهان دریده را
1 رنگین بود سخن، دل در خون تپیده را کردم روانه نامه رنگ پریده را
2 وقت است اگر نصیب شود خواب راحتی بالین کنیم دستِ ز دنیا بریده را
1 مردان کنند خوش، غم و هجر همیشه را آب بقاست آتش تب، شیر بیشه را
2 گر بحر ریزیش به گلو، العطش زند جایی که نخل حرص فروبرد ریشه را
1 جام عتاب داده ای، غمزه کینه خواه را زهر به کاسه کردهای، چاشنی نگاه را
2 پنجه به کینه می زنی، با دل چاک چاک من بی خبرانه نشکنی، شانه زلف آه را
1 اگر بینم شبی در خواب، روز خردسالی را به عمری، می کنم تعبیر این خواب خیالی را
2 شه آراید به چشم ناقصان تمثال خالی را نمود رنگ و بو از پشم باشد شیر قالی را
3 به هم طومار زلف یار را، مشّاطه می پیچد دل من، گرگشاید دفتر آشفته حالی را
1 به پیری می کشیم آسوده، بار زندگانی را که صرف آن جوان کردیم، ایام جوانی را
1 حق تعلیم دارم، خوش قدانِ بوستانی را که سرو از مصرع من یاد می گیرد، روانی را
2 سخنهای خسان، چون بانگ نی، باد است در گوشم به یکدم می شناسم آشنایان زبانی را
1 نباشد ناقه ای جز شوق، مجنون الهی را به دریا می رساند جذبه ی سیلاب، ماهی را
2 سر هرکس که از همّت، چو ادهم گردن افرازد به نعلین گدایان می فروشد، تاج شاهی را
1 بلای جان، زبان تلخ باشد، اهل دعوی را به کشتن می دهد زهری که در کام است افعی را
2 خیالِ قامت او را، به خاطر نقش می بستم در آنروزی که فرق از هم نمی کردم الف بی را