1 دامن فشاند و شمع مزارم به باد داشت گویا همان شکایت عاشق به یاد داشت
2 چشم سفید گشته، مرا صبح وصل شد از بس وفا به وعده او اعتماد داشت
1 در پرده دل، جلوه گری بار دگر داشت پیمانه چشمم، می دیدار دگر داشت
2 از زلف نپرداخت به ما، پرتو رویش این شمع دل افروز، شب تار دگر داشت
1 بیگانگی، به مشرب ما آشناتر است خالی ز خلق، مجلس ما دلگشاتر است
1 غافل که سینه، آتش آهن گداز داشت خون شد دلی که آن همه پیکان ناز داشت
2 او را از جور، نالهء عجزی که باز داشت خون ستمکشان اسیرش به گردن است
1 آن روز، شب تیرهٔ ما هم سحری داشت کز صبح بناگوش تو چشمم خبری داشت
2 آن هم شده چون داغ دل لاله به ما خشک این کاسهٔ ما بود که خون جگری داشت
1 ایّام غمم، مرا بهار است مژگان رگ ابر آبدار است
2 طرح عیشی چرا نریزم؟ دامان دلم پر از غبار است
1 به گلشنی که رخش، گوشهٔ نقاب شکست به جای عارض گل، رنگ آفتاب شکست
2 میان درد تو، دارم نهان شکسته دلی خوش است بخت سبویی که در شراب شکست
3 گرفته گرد کسادی، دکان زلف تو را عبیر خط تو بازار مشک ناب شکست
1 نشئهٔ فیض، در آب و گِل درویشان است جام جم، کاسه گدای دل درویشان است
2 ما برین در نه عبث تکیهٔ دولت زده ایم صدرکونین، در منزل درویشان است
1 همدم سنجیده گفتاران، لب پیمانه است آشنا رویی که دیدم، معنی بیگانه است
2 رَه غلط افتاده مجنون بیابان گرد را منزل آرام، صحرای دل دیوانه است
1 هر سو که بود میل تو، جای تو همان است هر چیز هوای تو، خدای تو همان است
2 از بیعگه هر دو جهان، آنچه پسندی در آخر بازار، بهای تو همان است
3 زان عقده که در وی شکند ناخن تدبیر در هم نشوی، عقده گشای تو همان است