شکرخند دلم از حزین لاهیجی غزلیات ناتمام 1416
1. شکرخند دلم خواهش ز لعل میْکشی دارد
خمار من تمنای شراب لب چشی دارد
...
1. شکرخند دلم خواهش ز لعل میْکشی دارد
خمار من تمنای شراب لب چشی دارد
...
1. گزند کوکب از کژدم فزون جان را زیان دارد
خدا از چشم این شبزندهداران در امان دارد
...
1. دگر خونابه دل، دیده را آلودنی دارد
می پرزور، اشک لاله گون پیمودنی دارد
...
1. تپش سینهٔ ما، بانگ درایی دارد
جادهٔ نالهٔ ما راه به جایی دارد
...
1. عمر گذران، فکر مه و سال ندارد
چشم نگران، سیل به دنبال ندارد
...
1. با داغ محبت، دل دیوانه نسازد
دریاکش مخمور به پیمانه نسازد
...
1. شراب خون من، آن مست را مخمور میسازد
کباب من لب شیرین او را شور میسازد
...
1. مریض زهد را آن روی آتشناک میسازد
که آتش خار را، از هستی خود پاک میسازد
...
1. ز افسانه کی به شب، مژهٔ ما به هم رسد؟
از حرف و صوت، کی لب دریا به هم رسد؟
...
1. هرکس که نظر باز به آن زلف دوتا شد
درحلقهٔ زنجیر نظر بند بلا شد
...
1. سخن چون میسرایم، کلک شکربار میسوزد
گلوی این نی، از شیرینی گفتار میسوزد
...
1. رنگت به خون لاله، قدح در خمار زد
بوی تو، راه قافله نوبهار زد
...