نقش مراد از حزین لاهیجی غزلیات ناتمام 1440
1. نقش مراد دنیا، نقش بر آب باشد
روی زمین سراسر، دشت سراب باشد
...
1. نقش مراد دنیا، نقش بر آب باشد
روی زمین سراسر، دشت سراب باشد
...
1. سخنم چو هست، در دل نمک سراب باشد
چو رسد به یاد لعلش، به لبم شراب باشد
...
1. پریشان سنبلش، دیباچهٔ احوال من باشد
شب هجران او، چون سایه در دنبال من باشد
...
1. خیالت مونس جان اسیران در بدن باشد
به غربت، آشنا هر کس که یابد، در وطن باشد
...
1. با دل غم آن رشک پری، ساخته باشد
با غنچه، نسیم سحری ساخته باشد
...
1. خوشا چشمی که محو لذّت نظّارهای باشد
ز مژگان، شبنمافشانِ گلرخسارهای باشد
...
1. ز غیرت، آب گوهر نخل عزّت را به جو باشد
لب اظهار مطلب، آبشار آبرو باشد
...
1. آب دیده ام خونین، آهم آتشین باشد
عاشقم به کام دل، عاشق این چنین باشد
...
1. لب گویای من چون شمع، مقراض سخنها شد
زبان روشنم، افسانهساز انجمنها شد
...
1. به رنگین جلوه ای در خون کشیدی، گوشه گیران را
ز شادی بخیه های خرقه ها چاک کفن ها شد
...
1. نخل مرا شکوفهٔ صبح امید شد
تا چشم انتظار به راهش سپید شد
...
1. ساقی مباد عیدی ما کوتهی شود
پیمانهٔ هلال پر از می، تهی شود
...