پایان ناز از حزین لاهیجی غزلیات ناتمام 1452
1. پایان ناز او چو به بیگانگی کشید
کار دل شکسته به دیوانگی کشید
...
1. پایان ناز او چو به بیگانگی کشید
کار دل شکسته به دیوانگی کشید
...
1. کی نشئهٔ صهبا، دل غمناک گشاید؟
می چون نتواند گره تاک گشاید
...
1. آزاده، از حیات خود آزار میکشد
باریست این، که دوش سبکبار میکشد
...
1. جز آتش بهار هوا را که بشکند؟
جز می، طلسم توبهٔ ما را کِه بشکند؟
...
1. آن کیست تا ز کار کسی عقده واکند؟
تقدیر نی به ناخن مشکل گشا کند
...
1. چهره نما که در چمن، شور هزار گل کند
طرّه گشا که در خزان، بوی بهار گل کند
...
1. اگر یادم، چمن پرورد آغوشش نخواهد شد
سخن های من، از خاطر فراموشش نخواهد شد
...
1. به دنیا سر فرو ناوردنم بالین راحت شد
نظر پوشیدن از وضع جهان، خواب فراغت شد
...
1. نگاه خشم، چشم شوخ او را زیب دیگر شد
رگ تلخی درین بادام، شیرین تر ز شکّر شد
...
1. تا زلف تو بر دوش و برم سایه فکن شد
هر چاک دلم، جادهٔ صحرای ختن شد
...
1. همّت آن است که در پیش کرم، دون نشود
کف من از گهر آبله ممنون نشود
...
1. تقلید من فزونی یاران نمی شود
هرگز غبار، ابر بهاران نمی شود
...